در بیان آنکه انبیاء و اولیاء یک نفس و یک نورند همه از یک خدای میگویند و بخشایش از او دارند از هستی خود رهیدهاند جز ذکر و تعظیم خلق در ایشان چیزی نمانده است از ماسوی اللّه نیست شدهاند و قایم بحقاند «فانی ز خود و بدوست باقی ----- این طرفه که نیستند و هستند»
همچنین اند اولیای کبار همه ارواح اولیای گزین نامهاشان بصورت ار دگر است قند را گر کسی نهد صد نام دعوت انبیا برای همه است مر خواص و عوام را دعوت زان نمودند معجزات قریب کام و ناکام رو نهند بحق هر دلی را کرامت است شعار قابلان را کند بحق دعوت همچو خود مست عاشقی جوید دعوتش با خواص حق باشد نیستش با عوام هیچ سخن اولیا را کلیم جویان بود هر سحر گه بناله از یزدان عاقبت چون دعاش گشت قبول
|
|
موج زن جمله چون یم ز خار از یکی نور بوده اند یقین همه را یک فروغ و یک شرراست ذوق آن یک بود چو زد در کام همچو چوپان که کدخدای رمه است میکنند از کرم بدان حضرت تا که اعدا شوند یار و حبیب یک ز عشق و یکی ز ترس قلق دارد از غیر یار نفرت و عار باشد از غیر قابلش نفرت تا بوی راز سینه را گوید تا بر ایشان نثار سر پاشد زانکه هر کس نبرده ره بلدن پی ایشان همیشه پویان بود خواستی او لقای آن مردان حضر را یافت شد امل بحصول
|