به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
هر چه اندر جهان خوشت آید آن خوشیها همه منم هشدار کان همه صورت اند و من جانم لطف اجسام نی که از جان است همگان عاشق اند بر نورم همگان غیر من نمیجویند غیر من نیست هیچ در خورشان همه ذرات آسمان و زمین ساجدان منند و ذکر کنان زانکه نور حقم درین سایه نشدم هیچ من جدا ز خدا دوئیی نیست آشکار و نهان گر ز صد کوزه آب جوی خوری آب هر کوزه گر بگوید این سخنش را قبول کن از جان آب در هیچ کوزهای نرود گرچه از جوی گشته است جدا لیک آن خاصیت که داشت در اوست با وجود فراق آن دعوی پس چنان آب را که نیست جدا هست قایم بدو چو نور بخور برسد گر بگوید این که مرا هیچ عاقل نگفت هست جدا اینچنین نور را مگوی دگر تا سرت را ببخشد او سری
تن و جانت از آن بیاساید نقش بگذارو رو بمعنی آر در درونشان چو مهر رخشانم نی که خاک از وجود زرکان است گرچه اندر نقوش مستورم همگان سوی من همیپویند هوس من پر است در سرشان از بدو نیک و سرد و گرم یقین روز و شب جمله از دل و از جان هست سودم از او و سرمایه همچو موجم بجوش از آن دریا بی حجابی یقین شد ستم آن یک بود آنهمه بلطف و تری که منم تشنه را دوای گزین زانکه عطشان شود از او ریان تا که اول ز جو جدا نشود آب شیرین صاف جان افزا گرچه از جو برون درون سبوست نیست کژ راست است در معنی هیچ وقتی زلجۀ دریا نیست غایب از او چو عقل از سر میکند سجده خلق ارض و سما نور پاک خدا زذات خدا خالقت اوست نه بپایش سر عوض هر برت دهد بری
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.