به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بلکه خود بی اشارتی معلوم ز آنکه اندر نهاد او آن را جان او بود در جهان الست همچو ماهی درون آن دریا با عزیزان بهر طرف در سیر بی زبان و دهان بهم گویان چون که از امر اهبطوا آن جان در تن آب و گل قرار گرفت شد فراموشش آن ز صحبت تن چونکه رمزی دهند از آن یادش زانکه ز اوّل وقوف داشت از آن بسته بود آن بیاد آوردی آیدش یاد از آن جهان قدیم آن وطنگاه و موضع مألوف لیک هر گو ندیده است آن را زین جهان رسته است چون حیوان گر کنی شرح پیش او صد سال اندر او هیچ آن اثر نکند با چنین شخص گفتن بسیار هیچ فهم سخن کند دیوار لیک میگو علی العموم سخن
شود او را تو گر کنی مکتوم پیش از این در ازل نهاد خدا زان می و جام جاودانی مست بی شب و روز در وصال و لقا در جهانی که ره ندارد غیر بی سر و بیقدم بهم پویان آمد و بسته شد در این زندان از چنان دولتی کنار گرفت گشت مشغول مال و بچه و زن دو جهان پر شود ز فریادش لیک پیشش حجاب بد نسیان تا که سر بر زند چنین دردی آن می صاف و آن شهان ندیم وان سخنهای بی ظروف حروف آنچنان دوروگشت و جولان را چه خبر باشدش ز عالم جان وصف حسن جلیل بی ز زوال یک سخن زان بگوش درنکند چون سخن گفتن است با دیوار گر بگوئی تو اندک و بسیار نورها میفشان ز علم لدن
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.