کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نوش شهوت بدان که پر نیش است
    لذت و ذوق این جهان نار است
    هچو دام است و دانه این عالم
    پی دانه چو مرغ اندر دام
    خوبی این جهان فریبنده است
    هر کرا عقل عاقبت بین است
    ترک حالی گزید بهر مال
    خنک آنکس که رنج در دنیا
    ذوق دنیا کشنده همچو وباست
    جد و هزلش ز فایده خالی است
    عمر کان نیست با خدا مصروف
    گرچه دادی ز دست از غفلت
    گر در آن عمر طاعتت بودی
    گشتئی ز اغنیا بگاه نشور
    نی روایت ز شاه مغفرت است
    هرچه امروز کاشتی فردا
    چون نکشتی چه بد روی ای ضال
    چون کند روز حشر عرض احوال
    بد عمل را بود عذاب جزا
    صالحی کو نماز و طاعت کشت
    وانکه او مرد از خودی اینجا
    فارغ از دوزخ و بهشت بود
    بی سر و پای سوی حق پوید
    بندگان را بود ز شاه ادرار
    بنده چون مرد از خود ای آگاه
    در نمکسار چون فتاد بشر
    اندر او یک رگ از خودیش نماید
    از قدم تا بفرق گشت نمک
    مات من نفسه و منه نبت
    اثر الامر ابدل المأمور
    اثر الامر ابدل العدما
    امره هکذا علی الموجود
    لهب الصد منذ احرقنی
    انامت و وجهه باقی
    لیس فی الدار غیره دیار
    هکذا الواصلون فی المعنی
    همچنین اولیا در آن دریا
    دان که جان است قابل تبدیل
    قابل وحی جان بود نی تن
    شاد آن کس که روی جان را دید
    یافت خود را و دید کو جان است
    هر که کردش بامر حق قربان
    هر که تن را نکشت تن کشدش
    چون تو جانی چرا ز تن گوئی
    چرب و شیرین نهی بپیش عدو
    یار خود را بیک جوی نخری
    یار را حکمت است و علم طعام
    قوت هر چیز جنس او باید
    از تن و از غذای تن بگذر
    آب صافی مگو سبویم من
    عشقبازی بدوست کن نه بپوست
    هر که با اصل رفت اصلش دان
    جان ز پاکی است سوی پاک رود
    فرع هر چیز سوی اصل رود
    لایق زر زر است نی مس دون
    دیو را نیست راه سوی فلک
    پاک شو تا روی بر پاکان

     

    مرهمش سر بسر همه ریش است
    مینماید چو گل ولی خار است
    زیر هر شادیش نهان صد غم
    گر نهی گام بکشدت ناکام
    زان سبب کافرش ز جان بنده است
    زو گریزش همیشه آئین است
    مال بگذاشت از برای منال
    میکشد بهر راحت عقبی
    غم و شادی او نثار هباست
    همچو ماضیش دان چه گر حالی است
    ضایع است آخرت شود مکشوف
    فوت گشت از تو آنچنان دولت
    بهر عقبی زراعتت بودی
    در بهشت اندرون خوش و مسرور
    کاین جهان کشتزار آخرت است
    از بد و نیک بدروی آنجا
    بعد مرگت چگونه باشد حال
    چه جوابت بود بوقت سؤال
    تا ابد دوزخش شود مأوی
    بود او را مقام صدر بهشت
    زین دو بیرون بود مقام او را
    آن حق است و هم بحق گرود
    چون از او غیر او نمیجوید
    سرکشان را چو دزد باشد دار
    تا ابد زنده باشد او از شاه
    شد نمک رست او ز خیر و ز شر
    نیکیش رفت و هم بدیش نماند
    گر ز من نیست باورت ترنمک
    ما سوی حبه مضی و کبت
    کیف یبقی الظلام عند النور
    منه ابدی الوجود والامما
    ینتفی وفق ما هو الموعود
    غیر وجه الحبیب فی فنی
    هو بعدی لنفسه ساقی
    ما یری من وجوده آثار
    منهم الحق یدعی الدعوی
    پاک گشتند جمله از من و ما
    زیت شد قوت نور در قندیل
    پیش بحرش سبوی تن بشکن
    از تن دشمن مرید برید
    تن چو حیوان برای قربان است
    وحی او گشت بیگمان قرآن
    سوی دوزخ چو کافران کشدش
    هر دم از چه مراد او جوئی
    تا شود همچو خرس آن سگ خو
    یار را ده طعام اگر نه خری
    غیر آن پیش اوست دانه و دام
    تا از آن قوت قوت افزاید
    چون که جانی غذای جان میخور
    می نابی مگو کدویم من
    هر که معکوس کرد کافر اوست
    تن کجا ره برد بعالم جان
    تن چو خاکی است هم بخاک رود
    تن خر چون مسیح جان نشود
    شو ملک تا روی تو بر گردون
    مگر آن کو گرفت خوی ملک
    منشین در حدث چو بیباکان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha