کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مصطفی گفت مؤمن است عزیز
    کیس است و ممیز آن طاهر
    گر بود صورتش چو مه زیبا
    ور بود خوی او خوش و شیرین
    پیش مؤمن بدان که پوست بود
    زان همه بگذرد بدل نکرد
    دایم از نور حق بود نظرش
    کل من کان عاقلا مختار
    عنده لا اعتبار للاجسام
    یطلب العلم عقله الطاهر
    عاشق الحق جسمه کالقلب
    ماسوی اللّه عنده سقر
    کل من لاله سوی المحبوب
    روح من ذاق من سلافته
    والذی لیس عاشقاً فی الدهر
    صورة قد خلت عن المعنی
    وان تنی کو بود پر از معنی
    کی شود سرها از او پنهان
    هیچ پنهان شود ز حق اشیا
    کی بماند خفی ز نور خدا
    نور چشمان او چو نور خداست
    اهل دل را مگو که مخلوقاند
    آن طرف کان گروه میرانند
    نیست بالاوزیر هیچ آنجا
    بی نشان است آن ره بیچون
    راهشان عاشقی است بی شب و روز
    نیست سوزی که آن زیان دارد
    گرفتد سوزشان بگورستان
    روضه و گلستان بوالعجبی
    بوی آن گل گذشته از کیوان
    نی گلی کاخر آن شود معدوم
    بل گلی کز خدا بود زنده
    هیچ برگش نریزد اندر خاک
    همه را برگ باشد از برگش
    کی بگنجد چنین سری بزبان
    من که از جان ودل در این راهم
    من که بیخود شدم در این سودا
    میدوم همچو گوی در میدان
    نی مرا منزلی و نی جائی
    نیستم مقصدی در این رفتار
    اندر آن ره که میروم از جان
    هستیم جمله زو شده ویران
    که چرا میکند خراب مرا
    از من خسته دل چه میجوید
    عشق او زیرک است و من ساده
    گفتگویم از اوست از من نیست
    زانکه جان صانع است و تن آلت
    هم زحق میرسد بمردم دون
    زانکه بدرا بدی سزاوار است
    بگذر از پند و بند را بگشا
    زانکه گفتارهای قوم قدیم
    همه بودند اندر آن معذور
    راه ما طرفه است و بیچون است
    مثل ما کس ندیده در دوران
    خنک آنکس که یار ما شد او
    عین روی است بوی ما میدان
    اندکی چون نمود نامش بوست
    لیک یک باشد اندک و بسیار
    همه عالم یک است و نیست دوی
    این سخن مغز سرها آمد
    رسد آنجا که هیچکس نرسید
    سخن من بدان که نیست سخن
    گرچه در ظرف حرف آمده است
    این سخن را مگو همین سخن است
    این سخنها برد ترا آنجا
    عاشقان اند آن طرف پویان
    همه در بحر نور حق غواص
    هر یکی پادشاه بیمانند
    هر دو عالم ز نورشان زنده
    شرح ایشان نگنجد اندر حرف
    عاشقان را طریق و ملت نیست
    رنگها را مجوی در بیرنگ
    باز گردم بدان حدیث نخست
    کرد منعم ز مدحت مردان
    مدتی ماندم اندر آن پابند
    آمد الهامم از خدا که هلا
    کاینچنین ظنها ز وسواس است
    رهزن صادقان رهرو اوست
    این بدان ماند ای پسر بشنو
    بود وردش ز جان و دل یا رب
    گفت شیطان بوی که ای ابله
    زین همه بانگ یارب از لب تو
    گر بدی یاربت برش مقبول
    چون از او این شنید شد خاموش
    مدتی چون بر او گذشت چنان
    برسیدش که ای مرا جویا
    گفت کردم بسی ندا یارب
    خوش بدم روز و شب در آن گفتن
    خود چه گفتم نبود خواب مرا
    گفت شخصی که بس کن این غوغا
    چونکه از حق نمیرسد لبیک
    چون بگوشم رسید آن گفتار
    شد زبانم ز ذکر تو معزول
    پس ورا گفت در جواب خدا
    عین آن یاربت نه لبیک است
    نه بامرم بده است یارب تو
    که بود ورد روز و شب یارب
    ورنه خود دیگران بجز تو چرا
    هیچ یارب شنید کس ز ایشان
    چون تو بودی بدین دعا مخصوص
    ناقص این بود خود که ذکر مرا
    وسوسه دیو این چنین باشد
    نی که اندر بهشت آدم را
    بهر یک دانه گندم آن سگ دون
    اتقیا را زند ره آن ملعون
    ورنه باقی همه جنود ویاند
    او چو شاه است و جملگان لشکر
    کی بدیشان بلیس پردازد
    زین سبب مخلصان خطر دارند
    اغنیا را بود ز دزد هراس
    ورنه مفلس چه ترسد از دزدان
    بلکه مفلس بدزدد از دزدان
    هست این را بیان و شرح دگر
    لیک اگر من بدین شوم مشغول
    پس بدان ذکر و مدحت پاکان
    چون کنی ذکر اولیای خدا
    دان که آن مدحها از آن تو است
    چونکه از ذکر میشوی مذکور
    عین آن نام را که خوانی تو
    نی که گردد زنار نار افزون
    چونکه شد بیشتر شود دریا
    باید الا که جنس باشد آن
    چونکه از غیر جنس این نشود
    قطرهها ز اجتماع زود روند
    زانکه هستند جنس همدیگر
    شده ز آمیختن چو سیل فرات
    گشته ایمن ز مرگ ازان وصلت
    جسته از دست رهزنان همه شان
    آتش و خاک و بادشان خوردی
    قطره از تیغ خور کجا رستی
    از چنین رهزنان بصحبت رست
    جانها را چو قطره ها میدان
    رفته عمر همه در این اشغال
    باز گرد و بگوی آن قصه
    قصۀ اولیای حق را گوی

     

    زانکه اوراست راستین تمییز
    نکند التفات بر ظاهر
    ور بود در همه فنون دانا
    همه بیرون و اندرون چون تین
    کی از آن نقشها ز راه رود
    روز و شب آن طریق را سپرد
    هم ز علم لدن بود خبرش
    لیس للجسم عنده مقدار
    عنده الجسم محبس و ظلام
    سره معرض عنه الظاهر
    طالب النفس روحه کالقلب
    غیر لقیاه ضایع هدر
    هو فی الدهر واصل مطلوب
    آمن فی ظلال رافته
    آخر الامر مهلک فی القهر
    هی کالبرق ضوئه یفنی
    زوبرند اهل دل همه فتوی
    چونکه نورویست از یزدان
    این نگوید کسی مگر اعمی
    در زمین و آسمان سری بخودآ
    لاجرم سرها بر او پیداست
    زانکه ایشان ورای عیوقاند
    بی نقوش و صور همه جانند
    شد بر آن علم پرده این اسما
    کی کند عزم آن سفر هر دون
    دل و جانشان ز عشق در تف و سوز
    مردگان را ابد زیان دارد
    روید از گورها دو صد بستان
    رسته بی باغبان و بی سببی
    چرخ از آن بوی گشته سرگردان
    بگدازد ز نار همچون موم
    رنگ و بویش همیشه پاینده
    خیرۀ خوبیش شده افلاک
    شرح این را مگوزبان در کش
    دم مزن زین سخن بیند دهان
    من که از عاشقان اللهم
    پیش من نیست پستی و بالا
    هر طرف سو بسوی از چوگان
    نی سری و نه دست و نی پائی
    فرد میپویم اندرین گلزار
    نبود اولی و نی پایان
    گشته عقل من اندر این حیران
    هر دمی مست بی شراب مرا
    نکته با من چرا همی گوید
    چه شود مرد ساده زان باده
    جنبش از جانهاست از تن نیست
    دایم از جان رسد بتن حالت
    ناخوشیها ز حضرت بیچون
    هر که او نیست نیکخو خوار است
    بی حجابی نما بما ره را
    گرچه نیکوست پیش ماست سقیم
    از چنین قال و حال عالی دور
    برتر از عرش و فرش و گردون است
    گنج عشقیم اندر این ویران
    بمشامش رسید از این گل بو
    بیند این هر کراست عین عیان
    چونکه بسیار شد یقین دان روست
    یک گهر را ز جهل دو مشمار
    شودت کشف چون رهی زتوی
    خنک آن دل کزین بیارامد
    بی حجابش شود خدای پدید
    زانکه کشف است و مغز علم لدن
    پیش بینا شگرف آمده است
    کاندر آن بحر این سخن سفن است
    که بود آن ورای خوف و رجا
    آنچنان تخت و بخت را جویان
    همه بی پا و سر شده رقاص
    همچو حق بی شریک و خویشاوند
    نیست چیزی که نیستشان بنده
    همچنانکه یمی درونۀ ظرف
    عشقشان را غبار علت نیست
    زانکه آنجا نه رومی است و نه زنگ
    که چسان برد دیو رختم چست
    تا بمانم ز غصه سرگردان
    لب ببستم ز مدحت و از پند
    زین گمان گران سبک بدرآ
    نی که ابلیس دشمن ناس است
    میکند دوست را جدا از دوست
    که همیکرد ذکر یک رهرو
    تن نمیزد دمی نه روز و نه شب
    چند ازین بانگ و سوز و شید و وله
    هیچ لبیک نامد از رب تو
    برسیدی ز حق ترا مسئول
    سرد گشت و نماند دروی جوش
    ناگهانی خطاب حق از جان
    از چه گشتی خمش نئی گویا
    دائماً بی ملال و رنج و تعب
    گاه بیداری و گه خفتن
    عاشقان را چه خواب ای مولا
    چند گوئی تو یارب ای جویا
    چند هر سو همی دوی چون پیک
    رفت خمر از سرم بماند خمار
    چون بدانستم اینکه نیست قبول
    از چه رو دیدیم ز ذکر جدا
    قوت پا جدا کی از پیک است
    می جهانیدم آن من از لب تو
    از دل و جان و کام و لب یارب
    یاد می ناورند هیچ مرا
    یا دعا از زبان بدکیشان
    از چه بنمود آن ترا منقوص
    ترک کردی و عمر رفت هبا
    گرچه بر چرخ و بر زمین باشد
    چون خورانیدش از فسون دم را
    کرد از جنتش سبک بیرون
    تا کندشان در این شری مغبون
    جمله رسته ز تار و پود ویاند
    او چو جان است و جملگان پیکر
    خویش را کس چگونه اندازد
    که ز دین رخت و سیم و زر دارند
    زان بودشان ز دزد دایم پاس
    چونکه کیسهاش تهی است هم انبان
    برباید چو سگ از ایشان نان
    کاندر آن گم شود عقول و فکر
    فوت خواهد شدن یقین مأمول
    سخت نیکوست زان طریق ممان
    اولیا را مدان ز خویش جدا
    زانکه این یکدلی بری ز دواست
    شکر کن باش دائماً مشکور
    بیگمان دان یقین که آنی تو
    هم شود آب از انبهی جیحون
    نی دخان چون فزود گشت سما
    همچو هیزم درون آتشدان
    میرد آتش چو اندر آب رود
    همچو سیلی بسوی بحر دوند
    حالشان زانبهی شود خوشتر
    یافته از وجود جمع حیات
    از عدد رسته رفته دروحدت
    شده در حصن و قلعۀ عمان
    همه را خشگ و منعدم کردی
    گرنه با قطرهها بپیوستی
    تا بدان بحر بیکران پیوست
    شغل دنیا چو رهزنان عوام
    مانده دور از خدای بی ز زوال
    تا برد مستمع از آن حصه
    وصلشان را ز جان ودل میجوی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha