کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اولیا را بود مقام دگر
    زانکه بالای دست باشد دست
    بهر ایشان خدا شرابی ساخت
    خاص آن می برای ایشان شد
    از شراب طهور جوی بهشت
    اهل جنت از این شراب خورند
    از کف حق خورند هرچه خورند
    فارغاند از بهشت و حور و قصور
    چون خورند آن شراب مست شوند
    اندر آیند در طرب آن دم
    محو گردد صفات نقش و عدد
    همه در حق شوند مستهلک
    آنچنان حال شاهی ابدی است
    هیچ اضداد را در او ره نیست
    مجلس او ورای عرش و خلاست
    نیست مانند آن فرح فرحی
    غم و شادی در آن فرح هیچاند
    شادی این جهان بود شبنم
    شب و روز جهان بود ابلق
    غم و شادی و روز و شب اینجاست
    خود چه ماند بلطف عشق صبا
    عشق حق مرده را کند زنده
    کور گردد ز عشق حق بینا
    لال را کرد عشق گوینده
    بگذارد چو یخ حدید و حجر
    آفتابش چو تافت بر که طور
    سنگ چون ذره میشداز پی آن
    پاره میشد ز عشق آن وصلت
    تو کم از سنگ خارهای ای ننگ
    در نبی سنگ خواند یزدانت
    ماندهای در وجود خود محبوس
    نیستت آگهی ز عالم جان
    شرح این را اگرچه نیست کران
    هیچ دیدی که کر نهفته شنید
    این نبوده است و هم نخواهد بود

     

    خورش دیگر و مدام دگر
    تا بحق از بلند و واسط و پست
    در خم عشق بی نشان پرداخت
    زان ز خاص و ز عام پنهان شد
    کرد یزدان روان بسوی بهشت
    اولیا خاص از آن جناب برند
    از بر حق برند هرچه برند
    در جوار حقاند پر از نور
    همه از بیخودی ز دست روند
    پیش ایشان نه بیش ماند و نه کم
    رو نماید جمال ذات احد
    لی نماند در آن فنا و نه لک
    زانکه در وی نه نیکی و نه بدی است
    آن طرف کس ز خویش آگه نیست
    هیچ آنجا نه زیر و نی بالاست
    بادهشان را ندید کس قدحی
    مقبلان ابد در آن پیچند
    شادی عشق موج زن چون یم
    پیش آن حسن ابلقی است خلق
    آن طرف ساده همچو بادصباست
    باشد آنجا صبا چو باد وبا
    زندۀ بی فنا و پاینده
    پیر پژمرده هم شود برنا
    مبتلا را درست و پوینده
    گر بدیشان رسد ز عشق شرر
    گشت پران چو ذرهها زان نور
    که شود نور حق در او تابان
    تا بکلی رسد در آن رؤیت
    که نداری چو سنگ آن آهنگ
    هم اضل و بتر ز حیوانت
    همچو حیوان در او نئی محسوس
    زندگیت از تن است چون حیوان
    یک سخن زین نشد بگوش کران
    یا که کوری جمال خوبان دید
    پند این هر دو را ندارد سود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha