کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ذرهای نیست آسمان و زمین
    چون تو با ما ز جان و دل یاری
    تا ببینی که صد هزار جهان
    گرد آن خور چو ذره گرداناند
    این جهان سایهای از آن طوبی است
    این جهان پرتوی است از تابش
    این جهان از برای دوران است
    وانکه انسان بود کند نقلان
    جان فانی کند بحق ایثار
    عوض تن ز حق برد جانها
    عوض خانهای برد شهری
    اینچنین سود اگر ببازرگان
    از چنین سود چون گریزانی
    گر شدی جان تو از این آگاه
    تن تو خرگه است و در وی جان
    گر ببینی ورا در این خرگاه
    گنج در تست جوی در خود آن
    نیست چیزی ز تو برون میدان
    عقل را ترک گوی و شو مجنون
    گفتگو چون حجاب راه تواست
    نیست باید شدن از این هستی
    محو باید شدن ز جسم و ز جان
    توئی تو حجاب راه تو است
    رنجها جمله از دوی و سوی است
    نقش چون رفت آید آن معنی
    در تن ای جان دگر نمیگنجم
    گنج من بیحد است و بی پایان
    گر تو بی من جمال من بینی
    ننگری در مشایخ دیگر
    لیک چه سود کز تو پنهانم
    نور جانم گرفت عالم را
    بعد ازین هر که ماند او اغیار
    جنس مردم نباشد آن حیوان
    جان او باشد از بخار و زخون
    همچو کرمی بود که رست از خاک
    میل با ما کسی کند اینجا
    جان او بی تن از شراب است
    جان او را بما بود خویشی
    خویشی جانها بود زانجا
    چند روز است خویشی ابدان
    عقل جز وی کجا رسد درما
    آنچه کس را نداده است خدا
    زانکه سلطان ما چنین فرمود
    که منم روح و زبدۀ آدم
    ز اولیا نور نور نورم من
    بقامات من کسی نرسد
    شده حیران بروی ما عیسی
    هیچ موسی ز خضر شد آگاه
    در همه کارهای خضر انکار
    زانکه از سر او نبود آگاه
    همچو او خضر عاشق رخ ماست
    لیک سری خدای کرد پدید
    که از او دیده بد کلیم کریم
    کژی ما چو راستی او را
    قوت آن دان که هر چه بنمائی
    برد از دردهای تو درمان
    کی کند سرکشی زر ستم شیر
    بر ما شیر کم ز روباه است
    همه شاهان گدای درگه ما
    نیست دعوی گشای چشم و ببین
    در جهانی که جانهای شریف
    جان ما را چو قرص خور تابان
    همچنانکه ز نور خور عالم
    مینماید بدو سیاه و سپید
    آفتاب سپهر عالم جان
    گشت ازما جدا ولی ز عدو
    گرچه نورانی اند آن ارواح
    بر این لطف چون تناند کثیف
    عقلهائی که رشگ املاک اند
    چون شهان حقیقتی در ما
    جمع کوران جمال حسن مرا
    حق چو ما را بواصلان ننمود
    طمع خام جمع کوران بین
    همه در چاه هست خود محبوس
    کی ببینند این خسان ما را
    هر که ما را بدید او از ماست
    اینچنین رمز اشارت است بدان
    که مریدم ز بحر من موجی است
    پس چو ما روز و شب بهم بودیم
    ره بریدیم خوش ز گفتارش
    دردتن گشته است صاف از وی
    پس چرا لافها از او نزنیم
    میرسد گر کنیم ما شاهی
    زانکه بنده شه است در تحقیق
    شخص اگرچه ز دست و پا و سر است
    همچنین موجهای دریا بار
    سر بر آورده هر طرف چپ و راست
    موجها همچو دستهای یماند
    در عددشان مکن ز جهل نظر
    نقش را ترک کن بمعنی رو
    صد نفر گر بهم رفیق شوند
    همدگر را مدد کنند از جان
    یک بوند آنهمه چو واجوئی
    هر که بگذشت نقش عالم را
    بر صور پشت کرد بی دعوی
    فرش را از برای عرش گذاشت
    دوخت از غیر چشم خود چون باز
    جان و دل را ز آب و گل برکند
    روح را کرد همره ارواح
    رفت آنجا که مرگ راره نیست
    بلکه هم چرخ و هم خور و ماه است

     

    پیش آن آفتاب علّیین
    چشم بگشا اگر بصر داری
    که ندارند اول و پایان
    همه دایم بروش حیراناند
    یا چو برگی ز گلشن عقبی است
    بلکه ز انجاست جمله اسبابش
    هرکه اینجا خوش است حیوان است
    از جهان بدن بعالم جان
    تا بجای یکی برد دو هزار
    عوض یک قراضهای کانها
    عوض قطرهای برد نهری
    برسیدی یقین شدی سلطان
    مگر این سود را نمیدانی
    ترک را دیدهای در این خرگاه
    هست ترکی چو مه در آن پنهان
    از سر دل چو ما شوی آگاه
    چون توئی جمله آشکار و نهان
    فاش کردند راز را مردان
    چون حجاب است رو سوی بیچون
    همچو ابری بپیش ماه نو است
    تا که بی می رسی در آن مستی
    تا که گردی مقارن جانان
    گیر یک را و هل هر آنچه دواست
    چون دوئی رفت راه عشق سوی است
    بی تو دایم بود روان معنی
    زانکه اندر نهان دو صد گنجم
    تن من همچو خاک بر سر آن
    قبله سازی مر او بگزینی
    نشناسی بغیر من سرور
    سر بسر تو تنی و من جانم
    کرد روشن روان آدم را
    کافرش دان تو مؤمنش مشمار
    سگ بو ددر لباس آدمیان
    قایم از چار عنصر آن ملعون
    کی کند میل جانب افلاک
    کش بود از ازل عطای خدا
    خورده باشد وزان بود سرمست
    زان کند میل سوی درویشی
    نیست فانی چو خویشی تنها
    خویشی جانهاست جاویدان
    عقل کل چونکه خیره گشت اینجا
    همه محصول ماست ای دانا
    چونکه در جلوه خویش را بنمود
    جوی از آدم چو اولیا آن دم
    از نظرها نهان و دورم من
    سر سلطان بهر خسی نرسد
    جسته بر طور وصل ما موسی
    گرچه بود او نبی و خاص آله
    مینمود آن پیمبر مختار
    بود از او خفیه حالت آن شاه
    مانده حیران نور فرخ ماست
    کو ز ما صد هزار چندان دید
    کرد اقرار و شد بعشق ندیم
    برد تا صدر جنت المأوی
    طالب خویش را بیفزائی
    هم پذیرد ز کفرها ایمان
    بر همه گرچه شیر باشد چیر
    گرچه پیش وحوش خود شاه است
    برده هر یک ز ما هزار عطا
    همچو مردان ورای چرخ و زمین
    خوش بهمدیگرند یار و حریف
    بنگر آشکار نور افشان
    روشن است و بدید شه ز حشم
    فرق از او میشود چنار از بید
    دان که مائیم اندر این دوران
    شبه از گوهر و بد از نیکو
    پیش این گوهرند کم ز اشباح
    همچنانکه خسیس پیش شریف
    پیش این بحر پاک خاشاک اند
    نرسیدهاند و ماندهاند جدا
    گر نبینند دان که هست روا
    چون نماید بدین گروه حسود
    که ندارند بوی صدق و یقین
    همه گشته ز جرمها منکوس
    چون ندیدند آن حسان ما را
    موج دریا یقین که از دریاست
    صد هزاران بشارت است بدان
    گرچه پست و گرچه در اوجی است
    هرچه گفت او بصدق بشنودیم
    بسوی منزل پر انوارش
    زانکه مستیم دائما بی می
    هرچه خواهیم ما چرا نکنیم
    زیر و بالا ز ماه تا ماهی
    عین شه شد چو رست از تفریق
    دو سه مشمر ورا که یک بشر است
    گرچه باشند در عدد بسیار
    همه را یک ببین چو از یم خاست
    عین بحراند نی فزون نه کماند
    بین احد را و از عدد بگذر
    از چئی در نقوش مرده گرو
    در ره حق همه بعشق روند
    از سر صدق و عشق روز و عیان
    رو بمعنی اگر از این گوئی
    جست از جسم آدم آن دم را
    روی آورد جانب معنی
    پردهها را ز پیش خود برداشت
    تا که بر روی شه گشاید باز
    خویش را در جهان جان افکند
    رست از زحمت مساو صباح
    سوی آن چرخ کش خور و مه نیست
    همه شه و هم امیر و اسپاه اوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha