به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
عاشقان از اجل نیندیشند مرگ چون رفتن است سوی خدا ز آسمان و زمین برون رفتن خود همه کار عاشقان این است چونکه معشوق عالم جان است حوت از حوض اگر ببحر شود زانکه معشوق ماهیان بحر است مرگ چون بحر و عاشقان ماهی چونکه آن بحر ملک ایشان شد این شهان جهان مجازی اند همچو طفلان که در محله بهم یک شود صاحب و یکی نایب باقی کودکان شوند سپاه که چه ما پادشاه و میرانیم همه شادان که ما جهانداریم همه بر هیچ مضطرب گشته همه بر باد همچو خیک تهی نی وزیر و نه شاه در کاری گرچه این بازی است محض مجاز که شهی هست و لشکری بجهان همچنین این شهان و این میران شده هر یک بمنصبی مخصوص نزد شاهی اولیا این هم نیست حاصل در این جهان مجاز گر شهی در جهان و گر میری منصب عاریه چه کار آید تکیه بر وی کجا کند عاقل
زانکه با مرگ از ازل خویشاند شدن از صورت کثیف جدا سوی بیچون ز شهر چون رفتن همه را این طریق و آئین است رفتن آنجا طریق ایشان است شادمان گردد و بعشق رود همه را جان و خانمان بحر است ماهیان راست اندر آن شاهی پادشاهی کند پس لابد پیش آن جد هزل و بازی اند خویش سازند میر و شاه و حکم یک شود ترجمان و یک حاجب کژ نهد هر یکی ز کبر کلاه خصم را در مصاف میرانیم چون شهان ملکت و جهان داریم همه در شوره دانهها کشته حاصلی نی در آن کهی و مهی نی امیر و سپاه و سالاری لیک هست از حقیقتی غماز بدر آوردهاند این را زان که بکاماند اندر این دوران مه بود در کمال و که منقوس هست بازیچه و مجاز ای عم گرچه شاهی کنی بعز و نیاز نی در او عاقبت همیمیری زان مشو شاد چون نمیپاید مگر آن کوز حق بود غافل
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.