به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
کی کند بحر را بقطره قیاس لیک این از ضرورت است بدان هرچه پیش تو خوب و مطلوب است جنس آنرا کنند عرض بتو نی لب شاهد نکو رو را پیش اطفال تا شوند آگاه که ز شیرینی شکر اطفال ورنه لب با شکر چه میماند ذوق لب از شکر کسی جوید هست فرقی در این دو ذوق عظیم همچنین هم خدای در قرآن که درختانش راست برگ و ثمار اندر آنجا چهار جوی روان هر طرف گونه گون شگرف قصور حله های بریشمین در وی جاودان اندر او چنین نعمت نیست شرح بهشت این گفتار قطرهها گرچه هست ازدریا قطره کی موجها بر انگیزد چون در آمیخت بحر خوان او را شرح این را بگوش جان بشنو تا کند شرح آن ترا دانا شوی از خود تهی و از حق بر نی منی در رحم شود انسان آدمیئی شود لطیف چو ماه گشت مبدل منی بنفس بشر
کو زراندر زر و کجاست پلاس تا شود آن طرف ترا میلان همچو جان نزد جسم محبوب است تا شود میلت از درون آن سو بشکر میکنند مانندا از لب شاهد لطیف چو ماه لب شاهد کنند استدلال ذوق لب از شکر که بستاند که چو طفلان سوی لعب پوید شبهی چیست پیش در یتیم کرد با خلق شرح باغ جنان نعمش را نه حد بود نه شمار آب و می انگبین و شیر عیان در نظر هر سوئی هزاران حور نبود در بهار لطفش دی هیچ آنجا ندیده کس نقمت بهر فهم شماست این مقدار نیست در قطره جای کشتی را مگر آنگه که دریم آمیزد نور حق گوی مرد حق خو را از حدیث کهن برو سوی نو بعد دانش شوی عزیز خدا حلو گردی چو ما نمانی مر چونکه از خویش نیست گردد آن با لب همچو لعل و چشم سیاه همچو قطره که شد ز یم گوهر
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.