کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    با ولد شه حسام دین در خواب
    تا جهان قایم است ما هستیم
    گرچه بتخانه را بگردانیم
    نور حقیم در لباس بشر
    این عدد وصف جنس مرکوب است
    شاه صد گونه اسب برشیند
    گاه بر ابغری سوار شود
    شه همان باشد و دگر نشود
    شاه نور حق است و تن مرکب
    بهر تو سر زنیم از بدنی
    تا که گردی تمام در ره حق
    تا رهی در جهان همچون دام
    یافتم بعد خواب آن کس را
    گفت نیکم ببین که من آنم
    آمدم تا کنم ز نو یاری
    لیک از من مگو بخلق خبر
    زانکه این نیست لایق حیوان
    قوم بیدین حسود مردان اند
    هیچ ایشان از این نعم نخورند
    کار نافع نیاید از ایشان
    دشمن یوسف اند این گرگان
    تا بده است از قدم چنین بوده است
    انبیا را بدشمنی کشتند
    آنچه قابیل کرد با هابیل
    همچنان قوم عاد و قوم ثمود
    نوح دایم بنوحه بد مشغول
    هم خلیل و مسیح و هود و کلیم
    هم ز بوجهل احمد مرسل
    نسل ایشان پر است در عالم
    واجب آمد حذر از این خامان
    همه خود بین خود پسند بده
    من و تو زیر پردۀ یارانیم
    تو ز من گوی و من ز تو گویم
    در عدد گرچه ما دو چون دو پریم
    مرغ را سر یک است اگر دو پر است
    دست را گرچه هست انگشتان
    همچنین چون دو شخص یار شوند
    هر دو باشند یک چو هر دو بهم
    چون عددها بوند یکدل و جان
    گر بصورت ز همدگر دوریم
    این ندارد نهایت و آغاز

     

    گفت چون سائلی شنو تو جواب
    هیچ پنهان نئیم در دستیم
    هر که از ماست داند آن کانیم
    نور حق چون مسیح و تن چون خر
    کو عدد آن طرف که محبوب است
    گاه بر ماده گه بنر شیند
    گاه بر مادیان براه رود
    گرچه مرکب هزار گونه بود
    شاه چون آفتاب و تن کوکب
    تا دهیم ز نو طریق و فنی
    رسدت نو بنو از عشق سبق
    تا رسی همچو واصلان در کام
    گشت بر من سر نهان پیدا
    در تن آب و گل چو مهمانم
    برهانم ترا ز اغیاری
    این چنین گنج را تو تنها بر
    نخورد زین ابا بجز انسان
    زانکه در جسم نقش بیجان اند
    پردۀ ما ز دشمنی بدرند
    بلکه آتش زنند در خویشان
    گرچه خود را نموده اند اخوان
    هیچ قرنی نبی نیاسوده است
    جامه شان را بخون در آغشتند
    گرگ با خر نکرد و کرک بپیل
    چه نکردند آن گروه حسود
    از ستمهای آن گروه فضول
    دیده از دشمنان عذاب الیم
    دیده آن رنجها که لاتسأل
    از قدم تا پدید گشت آدم
    زین گروه پلید خود کامان
    همه زین روی در جهیم شده
    در لباس دو جسم یک جانیم
    تو مرا جوی و من ترا جویم
    یک بود دو چو یار یکدگریم
    در گذر تو زپر که اصل سراست
    چشم بگشا و جمله را یک دان
    چون دو جسم ار چه در شمار شوند
    می نمایند راه را بقدم
    رو بمعنی و جمله را یک دان
    چه تفاوت کند چو یک نوریم
    چنگ آن قصه را دمی بنواز
     

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha