به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
غم دنیا مخور زیان دارد جان بکاهد ز غصه دنیا بهر حق رنج هست گنج عظیم غم و شادی این جهان عبث است پوست بر آدمی بود تزیین چون عجوزه است صورت دنیا پر فریب است و مکر آن غدار قلب او را مکن چو نقد قبول هین ببازار او مشو مفتون هر که با او کند خرید و فروخت خلق بسیار از او بدرد وحنین جز ولی و نبی کسی نرهید زو شده انس و جن بدام جحیم همه از ذوق دانهاش در فخ روز محشر کنند از او افغان خنک آن جان کزو بود بحذر ور نظر افتدش بر او ناگاه قند دنیا برش بود چون سم همچو افعی نمایدش دنیا از چنین اژدها نیافت پناه ذکر و صوم و صلوة دافع اوست دین همیگردد از نماز افزون اینجهان را چو نقش دان و چو پوست وعدههایش دروغ و بیمغز است دعوتت میکند بسوی نعیم نفس بد سوی اوست رهبر تو عقل ضد وی است در خواهش داروی تلخ اگر دهد خردت گرچه تلخ است طفل را مکتب اندر آخر نمایدش معکوس سبب لعب کودک بدرای وانکه بازی و هزل را بگذاشت
غم دین خور که سود آن دارد دل ببالد ز انده عقبی بهر دنیا بود چو زهر الیم ظاهرش مشک و باطنش خبث است زیر آن خون و بلغم و سرگین مینماید زرنگ و بو زیبا تا نیفتی بدام او هشدار درمش کمتر است از یک بول تا نیفتی چو ابلهان مغبون جهت خود زیانها اندوخ مفلس و بیمراد شسته حزین غیر ایشان زدام او نجهید گشته محروم از عطای نعیم مانده و گشته هیزم دوزخ از کبیر و صغیر و پیر و جوان نکند سوی او بمیل نظر جاه دنیا نماید او را چاه شادی و عشرتش سراسر غم زو گریزد رود سوی عقبی غیر آن کو گریخت در اللّه خنک او را که طاعت حق خوست هرکه دین را فروخت شد مغبون دشمن است ارچه مینماید دوست مغز بر نغزهاش چون چغز است تا بدین حیله ات برد بجحیم در پیش چون روی برد سر تو زین فزایش بود وزان کاهش خوش بخور تا ز رنج و اخردت بهر بازی رمد ز علم و ادب ماند اندر ندامت او منکوس خوار و مردود گشت دردوسرای رایت بخت چون شهان افراشت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.