دربیان آنکه چون خدا خواهد که قومی را هلاک کند خصمان را در نظر ایشان خوار و بیمقدار و اندک نماید اگرچه بسیار و بیشمار باشند و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امراً کان مفعولا
آن شنیدی که قوم بد طالع در یکی قلعهای نشسته بدند گرد قلعه ز هر طرف تاتار بر سر بام نیز قوم از بیم میکشیدند سنگ بر تاتار بر سر خانه شان همی افتاد پس یکی گفتشان ز اهل خرد باژگون سنگ برشماست روان طالع خصمتان قوی است بسعد چون خدایار آن گروه شده است نشنیدی که مرغک بابیل سنگک کوچکی ز منقارش چون زدی بر سر چنان لشکر ای خنک آنکه حق بود یارش اندک از حق بنفع بسیار است یک تنه هر رسول بر عالم هر یکی بر هزار غالب شد همه عالم زبون او گشته تا بدانی عنایت است بکار راست گفت آن صحابی سرور هر که برد از عنایت حق بو یک درم نزد او و یک دینار حق چو در یک درم نهد برکت ور از آن زر ستاند او برکت گربه را برتو حق چو بگمارد ور نخواهد ز شیر برتو گزند چون خدا گر به را دهد نصرت نی ز یک پشه کشته شد نمرود صد هزاران خدا چنین بنمود
|
|
بر سر بام مسجد جامع گرچه آن قلعه بود سخت بلند آن گره را گرفته بد بحصار راست کردند منجنیق عظیم باز میگشت سنگشان هر بار جمله را میفکند از بنیاد با چنین جنگ سر کسی نبرد یک نرفته از آن سوی خصمان بانگ از چه همیزنید چو رعد کمترین کاهشان چو کوه شده است کشت با سنگ خرد خود صد پیل کمتر از فندقیست مقدارش کشته گشتی امیر و هم چاکر گرم باشد همیشه بازارش پیش آن ذره خور قوی خوار است زود شد پادشاه در عالم چون خدا را بصدق طالب شد هرکه از او سر کشید شد کشته نه دلیری و لشکر بسیار بروایت ز قول پیغمبر گربه و شیر یک بود براو هم یکی باشد ای پسر هشدار از زر آن بیشتر دهد برکت نکند کار یک درم بصفت کندت پاره زنده نگذارد نگزد گر ببندیش بکمند غالب آید ز شیر در قدرت هیچ لشکر نکرد او را سود گمرهان را بجز عمی نفزود
|