کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم

    که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایم

    میان خونم و ترسم که گر آید خیال او

    به خون دل خیالش را ز بی‌خویشی بیالایم

    خیالات همه عالم اگر چه آشنا داند

    به خون غرقه شود والله اگر این راه بگشایم

    منم افتاده در سیلی اگر مجنون آن لیلی

    ز من گر یک نشان خواهد نشانی‌هاش بنمایم

    همه گردد دل پاره همه شب همچو استاره

    شده خواب من آواره ز سحر یار خودرایم

    ز شب‌های من گریان بپرس از لشکر پریان

    که در ظلمت ز آمدشد پری را پای می سایم

    اگر یک دم بیاسایم روان من نیاساید

    من آن لحظه بیاسایم که یک لحظه نیاسایم

    رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش

    در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم

    که آن خورشید بر گردون ز عشق او همی‌سوزد

    و هر دم شکر می گوید که سوزش را همی‌شایم

    رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم

    که تا چون مه نکاهم من چو مه زان پس نیفزایم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha