کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن

    ای زلف شب مثالش در نیم شب سحر کن

    چنگی که زد دل و جان در عشق بانوا کن

    نی‌های بی‌زبان را زان شهد پرشکر کن

    چون صد هزار در در سمع و بصر تو داری

    یک دامنی از آن در در کار کور و کر کن

    از خون آن جگرها که بوی عشق دارد

    از بهر اهل دل را یک قلیه جگر کن

    بس شیوه‌ها که کردند جان‌ها و ره نبردند

    ای چاره ساز جان‌ها یک شیوه دگر کن

    مرغان آب و گل را پرها به گل فروشد

    ای تو همای دولت پر برفشان سفر کن

    چون دیو ره بپیما تا بینی آن پری را

    و اندر بر چو سیمش تو کار دل چو زر کن

    هر چت اشارت آید چون و چرا رها کن

    با خوی تند آن مه زنهار سر به سر کن

    پای ملخ که جان است چون مور پیش او بر

    در پیش آن سلیمان بر هر رهی حشر کن

    آبی است تلخ دریا در زیر گنج گوهر

    بگذار آب تلخش تو زیر او زبر کن

    ماری است مهره دارد زان سوی زهر در سر

    ور ز آنک مهره خواهی از زهر او گذر کن

    خواهی درخت طوبی نک شمس حق تبریز

    خواهی تو عیش باقی در ظل آن شجر کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha