به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۵: تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا

710عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا
نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا
خوان زیبایی به نعمتهای ناز آراست، حسن
نعمت این خوان گوارا باد مهمان ترا
مدعی خوش کرد محکم در میان دامان سعی
فرصتش بادا که گیرد سخت دامان ترا
باد، پیمان تو با اغیار یارب استوار
گرچه امکان درستی نیست پیمان ترا
صد چو وحشی بستهٔ زنجیر عشقت شد ز نو
بعد از این گنجایش ما نیست زندان ترا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۴: چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را 2غزل ۵: تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا 3غزل ۶: من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود ...4غزل ۷: طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را 5غزل ۸: خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را 6غزل ۹: نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را 7غزل ۱۰: نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز ...8غزل ۱۱: بار فراق بستم و ، جز پای خویش را 9غزل ۱۲: عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش ر ...10غزل ۱۳: منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را 11غزل ۱۴: چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را 12غزل ۱۵: هست امید قوتی بخت ضعیف حال را 13غزل ۱۶: بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا 14غزل ۱۷: بر قول مدعی مکش ای فتنه گر مرا 15غزل ۱۸: ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا 16غزل ۱۹: خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را 17غزل ۲۰: ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را 18غزل ۲۱: کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا 19غزل ۲۲: سد حیف از محبت بیش از قیاس ما 20غزل ۲۳: بسیار گرم پیش منه در هلاک ما 21غزل ۲۴: از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما 22غزل ۲۵: ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما 23غزل ۲۶: دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریه ...24غزل ۲۷: پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون ...25غزل ۲۸: قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب 26غزل ۲۹: شد یار به اغیار دل آزار مصاحب 27غزل ۳۰: گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب 28غزل ۳۱: مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 29غزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 30غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...31غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 32غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 33غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 34غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 35غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 36غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 37غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 38غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 39غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 40غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...41غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 42غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 43غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 44غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 45غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 46غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 47غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 48غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 49غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 50غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 51غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 52غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 53غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 54غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 55غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 56غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 57غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 58غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 59غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 60غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 61غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 62غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 63غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 64غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 65غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...66غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 67غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 68غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 69غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 70غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...71غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 72غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 73غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 74غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 75غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 76غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 77غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 78غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 79غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...80غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 81غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 82غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 83غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 84غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 85غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 86غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 87غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 88غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 89غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 90غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 91غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 92غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 93غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 94غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 95غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 96غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 97غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 98غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 99غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 100غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 101غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 102غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 103غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 104غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 105غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 106غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 107غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 108غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 109غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 110غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 111غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 112غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 113غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 114غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 115غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...116غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...117غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...118غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 119غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 120غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 121غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 122غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 123غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 124غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 125غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 126غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 127غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 128غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...129غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...130غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 131غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...132غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 133غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 134غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...135غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 136غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 137غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...138غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 139غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 140غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...141غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 142غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 143غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 144غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...145غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 146غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 147غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 148غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 149غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 150غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...151غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 152غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...153غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 154غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 155غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 156غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 157غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 158غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...159غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 160غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 161غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...162غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 163غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 164غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 165غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 166غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 167غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 168غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...169غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...170غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 171غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 172غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 173غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 174غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...175غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 176غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...177غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 178غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...179غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 180غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 181غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 182غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 183غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 184غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 185غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 186غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 187غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 188غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 189غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 190غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 191غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 192غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 193غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 194غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 195غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 196غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 197غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 198غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 199غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...200غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 201غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 202غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...203غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 204غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...205غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...206غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 207غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 208غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 209غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 210غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 211غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 212غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 213غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...214غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 215غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 216غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 217غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 218غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 219غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 220غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 221غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 222غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 223غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 224غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 225غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 226غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 227غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 228غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 229غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...230غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...231غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 232غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 233غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 234غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 235غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 236غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...237غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 238غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...239غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 240غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 241غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...242غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 243غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 244غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...245غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 246غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 247غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 248غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 249غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 250غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 251غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 252غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 253غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...254غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 255غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 256غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 257غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 258غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 259غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 260غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 261غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 262غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 263غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 264غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 265غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 266غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 267غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 268غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...269غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 270غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 271غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 272غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 273غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 274غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 275غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...276غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 277غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 278غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 279غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 280غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 281غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 282غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...283غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 284غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 285غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 286غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 287غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...288غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 289غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 290غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 291غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 292غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 293غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 294غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 295غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...296غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 297غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 298غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 299غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 300غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 301غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 302غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 303غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 304غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 305غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...306غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 307غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 308غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...309غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...310غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...311غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 312غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 313غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 314غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...315غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 316غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 317غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...318غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 319غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 320غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 321غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 322غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 323غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 324غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 325غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 326غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 327غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...328غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 329غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...330غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 331غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...332غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 333غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 334غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 335غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 336غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 337غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...338غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 339غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...340غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...341غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...342غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 343غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 344غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 345غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...346غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 347غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 348غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...349غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 350غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 351غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 352غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 353غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 354غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...355غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 356غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 357غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 358غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 359غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 360غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 361غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 362غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 363غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 364غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...365غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 366غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 367غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...368غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 369غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 370غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...371غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...372غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 373غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 374غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...375غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...376غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 377غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 378غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 379غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...380غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 381غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...382غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 383غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 384غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 385غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 386غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 387غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 388غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 389غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 390غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 391غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 392غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 393غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 394غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ