به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت

720عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت
ولی به یاد سر کوی یار خواهم رفت
اگر به باغ روم بهر دیدن گل و سرو
به یاد قامت آن گلعذار خواهم رفت
جدا ز یار چه باشم درین دیار مقیم
چو یار کرد سفر زین دیار خواهم رفت
مرا به میکده ، ای محتسب رجوعی نیست
اگر روم پی دفع خمار خواهم رفت
به رهگذارش اگر خاک ره شود سر من
کجا چو وحشی از آن رهگذار خواهم رفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 2غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 3غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 4غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 5غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 6غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 7غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 8غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 9غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 10غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 11غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 12غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 13غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 14غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 15غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 16غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 17غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...18غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...19غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...20غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 21غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 22غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 23غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 24غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 25غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 26غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 27غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 28غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 29غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 30غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...31غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...32غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 33غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...34غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 35غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 36غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...37غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 38غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 39غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...40غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 41غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 42غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...43غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 44غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 45غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 46غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...47غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 48غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 49غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 50غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 51غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 52غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...53غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 54غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...55غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 56غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 57غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 58غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 59غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 60غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...61غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 62غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 63غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...64غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 65غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 66غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 67غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 68غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 69غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 70غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...71غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...72غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 73غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 74غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 75غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 76غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...77غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 78غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...79غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 80غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...81غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 82غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 83غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 84غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 85غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 86غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 87غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 88غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 89غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 90غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 91غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 92غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 93غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 94غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 95غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 96غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 97غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 98غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 99غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 100غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 101غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...102غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 103غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 104غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...105غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 106غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...107غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...108غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 109غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 110غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 111غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 112غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 113غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 114غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 115غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...116غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 117غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 118غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 119غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 120غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 121غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 122غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 123غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 124غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 125غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 126غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 127غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 128غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 129غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 130غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 131غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...132غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...133غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 134غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 135غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 136غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 137غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 138غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...139غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 140غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...141غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 142غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 143غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...144غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 145غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 146غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...147غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 148غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 149غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 150غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 151غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 152غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 153غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 154غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 155غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...156غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 157غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 158غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 159غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 160غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 161غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 162غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 163غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 164غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 165غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 166غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 167غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 168غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 169غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 170غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...171غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 172غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 173غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 174غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 175غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 176غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 177غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...178غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 179غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 180غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 181غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 182غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 183غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 184غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...185غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 186غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 187غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 188غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 189غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...190غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 191غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 192غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 193غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 194غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 195غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 196غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 197غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...198غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 199غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 200غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 201غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 202غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 203غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 204غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 205غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 206غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 207غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...208غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 209غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 210غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...211غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...212غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...213غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 214غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 215غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 216غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...217غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 218غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 219غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...220غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 221غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 222غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 223غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 224غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 225غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 226غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 227غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 228غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 229غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...230غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 231غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...232غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 233غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...234غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 235غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 236غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 237غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 238غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 239غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...240غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 241غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...242غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...243غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...244غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 245غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 246غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 247غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...248غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 249غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 250غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...251غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 252غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 253غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 254غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 255غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 256غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...257غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 258غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 259غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 260غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 261غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 262غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 263غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 264غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 265غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 266غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...267غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 268غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 269غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...270غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 271غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 272غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...273غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...274غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 275غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 276غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...277غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...278غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 279غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 280غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 281غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...282غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 283غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...284غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 285غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 286غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 287غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 288غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 289غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 290غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 291غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 292غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 293غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 294غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 295غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 296غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ