به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد

780عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد
دردم فزود و سوز و گدازم زیاده شد
هر چند بیش کشت به ناز و کرشمه‌ام
رغبت به آن کرشمه و نازم زیاده شد
باز آمدی و شعلهٔ شوقم به جان زدی
کم گشته بود سوز تو بازم زیاده شد
درد تو کم نشد ز سفر بلکه سد الم
از رنج راه دور و درازم زیاده شد
وحشی به فکر چشم غزالی به هر غزل
انگیز طبع سحر طرازم زیاده شد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 2غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 3غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 4غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...5غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...6غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 7غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...8غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 9غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 10غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...11غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 12غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 13غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...14غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 15غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 16غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...17غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 18غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 19غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 20غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...21غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 22غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 23غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 24غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 25غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 26غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...27غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 28غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...29غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 30غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 31غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 32غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 33غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 34غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...35غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 36غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 37غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...38غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 39غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 40غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 41غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 42غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 43غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 44غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...45غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...46غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 47غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 48غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 49غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 50غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...51غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 52غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...53غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 54غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...55غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 56غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 57غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 58غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 59غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 60غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 61غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 62غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 63غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 64غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 65غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 66غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 67غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 68غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 69غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 70غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 71غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 72غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 73غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 74غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 75غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...76غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 77غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 78غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...79غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 80غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...81غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...82غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 83غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 84غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 85غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 86غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 87غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 88غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 89غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...90غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 91غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 92غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 93غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 94غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 95غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 96غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 97غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 98غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 99غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 100غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 101غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 102غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 103غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 104غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 105غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...106غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...107غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 108غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 109غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 110غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 111غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 112غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...113غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 114غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...115غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 116غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 117غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...118غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 119غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 120غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...121غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 122غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 123غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 124غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 125غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 126غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 127غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 128غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 129غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...130غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 131غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 132غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 133غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 134غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 135غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 136غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 137غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 138غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 139غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 140غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 141غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 142غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 143غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 144غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...145غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 146غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 147غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 148غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 149غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 150غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 151غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...152غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 153غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 154غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 155غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 156غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 157غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 158غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...159غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 160غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 161غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 162غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 163غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...164غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 165غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 166غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 167غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 168غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 169غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 170غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 171غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...172غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 173غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 174غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 175غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 176غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 177غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 178غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 179غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 180غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 181غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...182غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 183غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 184غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...185غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...186غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...187غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 188غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 189غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 190غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...191غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 192غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 193غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...194غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 195غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 196غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 197غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 198غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 199غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 200غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 201غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 202غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 203غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...204غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 205غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...206غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 207غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...208غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 209غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 210غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 211غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 212غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 213غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...214غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 215غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...216غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...217غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...218غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 219غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 220غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 221غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...222غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 223غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 224غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...225غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 226غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 227غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 228غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 229غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 230غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...231غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 232غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 233غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 234غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 235غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 236غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 237غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 238غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 239غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 240غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...241غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 242غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 243غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...244غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 245غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 246غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...247غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...248غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 249غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 250غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...251غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...252غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 253غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 254غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 255غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...256غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 257غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...258غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 259غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 260غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 261غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 262غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 263غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 264غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 265غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 266غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 267غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 268غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 269غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 270غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ