به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌کند

690عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

این دل که دوستی به تو خون خواره می‌کند
خصمی به خود نه ، با من بیچاره می‌کند
بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است
حالا نظر به خوبی رخساره می‌کند
این صید بی ملاحظه غافل از کمند
گردن دراز کرده چه نظاره می‌کند
این شیشهٔ ظریف که صد جا شکسته بیش
این اختلاط چیست که با خاره می‌کند
فردا نمایمش که سوی جیب جان رود
وحشی که جیب عاریتی پاره می‌کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 2غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...3غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 4غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 5غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 6غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 7غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 8غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 9غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...10غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...11غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 12غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 13غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 14غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 15غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...16غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 17غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...18غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 19غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...20غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 21غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 22غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 23غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 24غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 25غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 26غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 27غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 28غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 29غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 30غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 31غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 32غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 33غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 34غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 35غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 36غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 37غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 38غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 39غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 40غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...41غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 42غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 43غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...44غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 45غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...46غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...47غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 48غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 49غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 50غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 51غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 52غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 53غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 54غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...55غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 56غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 57غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 58غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 59غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 60غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 61غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 62غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 63غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 64غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 65غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 66غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 67غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 68غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 69غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 70غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...71غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...72غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 73غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 74غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 75غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 76غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 77غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...78غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 79غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...80غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 81غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 82غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...83غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 84غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 85غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...86غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 87غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 88غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 89غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 90غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 91غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 92غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 93غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 94غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...95غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 96غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 97غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 98غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 99غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 100غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 101غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 102غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 103غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 104غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 105غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 106غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 107غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 108غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 109غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...110غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 111غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 112غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 113غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 114غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 115غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 116غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...117غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 118غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 119غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 120غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 121غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 122غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 123غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...124غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 125غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 126غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 127غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 128غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...129غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 130غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 131غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 132غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 133غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 134غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 135غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 136غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...137غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 138غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 139غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 140غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 141غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 142غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 143غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 144غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 145غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 146غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...147غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 148غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 149غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...150غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...151غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...152غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 153غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 154غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 155غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...156غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 157غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 158غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...159غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 160غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 161غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 162غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 163غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 164غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 165غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 166غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 167غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 168غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...169غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 170غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...171غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 172غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...173غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 174غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 175غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 176غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 177غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 178غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...179غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 180غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...181غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...182غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...183غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 184غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 185غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 186غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...187غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 188غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 189غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...190غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 191غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 192غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 193غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 194غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 195غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...196غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 197غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 198غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 199غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 200غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 201غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 202غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 203غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 204غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 205غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...206غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 207غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 208غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...209غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 210غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 211غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...212غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...213غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 214غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 215غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...216غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...217غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 218غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 219غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 220غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...221غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 222غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...223غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 224غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 225غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 226غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 227غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 228غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 229غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 230غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 231غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 232غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 233غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 234غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 235غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ