به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خواهد

680عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خواهد
شکایت دارد از آسودگی، آزار می‌خواهد
بلا اینست کاین دل بهر ناز و عشوه می‌میرد
ز نیکویان نه تنها خوبی رخسار می‌خواهد
دل از دستی بدر بردن نباشد کار هر چشمی
نگاه پر تصرف غمزه پر کار می‌خواهد
بود آهو که صیادش به یک تیر افکند در خون
دلی را صید کردن کوشش بسیار می‌خواهد
غلامی هست وحشی نام و می‌خواهد خریداری
به بازار نکو رویان که خدمتکار می‌خواهد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...2غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...3غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 4غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 5غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 6غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 7غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 8غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 9غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 10غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...11غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 12غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 13غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 14غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 15غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 16غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 17غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 18غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 19غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 20غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 21غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 22غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 23غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 24غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 25غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 26غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...27غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...28غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 29غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 30غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 31غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 32غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 33غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...34غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 35غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...36غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 37غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 38غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...39غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 40غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 41غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...42غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 43غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 44غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 45غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 46غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 47غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 48غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 49غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 50غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...51غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 52غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 53غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 54غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 55غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 56غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 57غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 58غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 59غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 60غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 61غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 62غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 63غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 64غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 65غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...66غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 67غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 68غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 69غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 70غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 71غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 72غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...73غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 74غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 75غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 76غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 77غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 78غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 79غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...80غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 81غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 82غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 83غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 84غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...85غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 86غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 87غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 88غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 89غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 90غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 91غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 92غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...93غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 94غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 95غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 96غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 97غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 98غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 99غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 100غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 101غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 102غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...103غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 104غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 105غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...106غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...107غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...108غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 109غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 110غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 111غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...112غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 113غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 114غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...115غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 116غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 117غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 118غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 119غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 120غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 121غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 122غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 123غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 124غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...125غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 126غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...127غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 128غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...129غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 130غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 131غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 132غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 133غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 134غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...135غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 136غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...137غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...138غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...139غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 140غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 141غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 142غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...143غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 144غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 145غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...146غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 147غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 148غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 149غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 150غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 151غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...152غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 153غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 154غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 155غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 156غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 157غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 158غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 159غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 160غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 161غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...162غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 163غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 164غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...165غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 166غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 167غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...168غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...169غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 170غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 171غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...172غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...173غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 174غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 175غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 176غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...177غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 178غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...179غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 180غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 181غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 182غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 183غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 184غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 185غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 186غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 187غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 188غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 189غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 190غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 191غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ