کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش
    و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش
    مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود
    جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش
    جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم
    زین روزهای تیره و شبهای داج خویش
    فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است
    با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش
    عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم
    با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش
    ای صاحب متاع صباحت تلطفی
    کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش
    وحشی رواج نیست سخن را ، زبان به بند
    تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha