وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۲۴۳: در ماندهام به درد دل بی علاج خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در مانده ام به درد دل بی علاج خویش و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم زین روزهای تیره و شبهای داج خویش فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش ای صاحب متاع صباحت تلطفی کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش وحشی رواج نیست سخن را ، زبان به بند تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش وحشی باقفی