به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر

790عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر
زیر پای خود سر عجز گدای خود نگر
این چه استغنا و ناز است ، این چه کبر و سرکشیست
حسبه‌لله به سوی مبتلای خود نگر
چون خرامی غمزه را بنشان بر آن دنبال چشم
نیمکشت ناز خلقی بر قفای خود نگر
این مبین جانا که آسان پنجه صبرم شکست
زور بازوی غم مرد آزمای خود نگر
باورت گر نیست از وحشی که می‌سوزد ز تو
چاک در جانش فکن داغ وفای خود نگر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 2غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 3غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 4غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 5غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 6غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 7غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 8غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 9غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 10غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...11غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...12غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 13غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 14غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 15غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 16غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 17غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...18غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 19غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...20غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 21غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 22غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...23غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 24غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 25غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...26غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 27غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 28غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 29غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 30غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 31غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 32غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 33غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 34غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...35غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 36غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 37غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 38غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 39غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 40غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 41غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 42غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 43غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 44غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 45غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 46غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 47غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 48غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 49غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...50غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 51غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 52غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 53غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 54غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 55غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 56غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...57غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 58غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 59غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 60غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 61غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 62غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 63غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...64غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 65غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 66غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 67غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 68غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...69غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 70غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 71غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 72غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 73غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 74غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 75غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 76غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...77غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 78غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 79غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 80غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 81غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 82غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 83غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 84غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 85غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 86غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...87غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 88غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 89غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...90غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...91غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...92غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 93غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 94غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 95غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...96غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 97غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 98غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...99غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 100غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 101غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 102غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 103غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 104غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 105غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 106غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 107غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 108غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...109غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 110غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...111غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 112غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...113غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 114غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 115غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 116غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 117غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 118غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...119غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 120غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...121غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...122غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...123غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 124غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 125غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 126غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...127غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 128غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 129غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...130غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 131غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 132غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 133غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 134غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 135غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...136غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 137غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 138غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 139غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 140غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 141غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 142غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 143غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 144غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 145غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...146غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 147غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 148غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...149غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 150غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 151غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...152غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...153غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 154غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 155غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...156غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...157غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 158غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 159غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 160غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...161غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 162غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...163غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 164غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 165غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 166غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 167غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 168غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 169غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 170غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 171غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 172غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 173غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 174غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 175غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ