به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد

790عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
به هر جا پا نهم از بیخودی غوغای من باشد
خوش آن عشقی که در کوی جنونم خسروی بخشد
جهان پر لشکر از اشک جهان پیمای من باشد
هوس دارم دگر در عشق آن شب زنده‌داری ها
که در هر گوشه‌ای افسانهٔ سودای من باشد
خوش آن کز خار خار داغ عشق لاله رخساری
جهانی لاله زار چشم خون پالای من باشد
مرا دیوانه سازد این هوس وحشی که از یاری
مهی را گوش بر افسانهٔ شبهای من باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...2غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...3غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 4غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 5غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 6غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 7غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...8غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 9غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...10غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 11غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...12غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 13غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 14غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 15غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 16غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 17غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 18غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 19غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 20غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 21غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 22غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 23غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 24غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 25غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 26غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 27غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 28غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 29غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 30غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 31غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 32غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...33غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 34غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 35غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...36غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 37غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...38غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...39غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 40غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 41غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 42غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 43غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 44غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 45غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 46غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...47غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 48غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 49غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 50غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 51غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 52غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 53غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 54غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 55غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 56غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 57غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 58غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 59غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 60غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 61غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 62غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...63غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...64غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 65غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 66غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 67غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 68غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 69غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...70غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 71غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...72غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 73غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 74غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...75غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 76غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 77غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...78غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 79غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 80غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 81غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 82غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 83غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 84غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 85غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 86غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...87غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 88غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 89غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 90غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 91غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 92غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 93غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 94غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 95غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 96غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 97غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 98غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 99غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 100غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 101غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...102غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 103غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 104غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 105غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 106غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 107غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 108غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...109غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 110غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 111غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 112غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 113غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 114غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 115غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...116غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 117غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 118غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 119غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 120غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...121غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 122غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 123غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 124غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 125غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 126غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 127غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 128غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...129غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 130غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 131غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 132غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 133غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 134غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 135غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 136غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 137غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 138غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...139غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 140غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 141غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...142غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...143غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...144غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 145غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 146غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 147غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...148غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 149غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 150غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...151غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 152غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 153غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 154غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 155غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 156غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 157غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 158غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 159غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 160غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...161غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 162غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...163غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 164غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...165غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 166غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 167غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 168غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 169غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 170غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...171غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 172غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...173غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...174غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...175غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 176غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 177غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 178غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...179غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 180غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 181غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...182غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 183غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 184غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 185غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 186غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 187غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...188غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 189غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 190غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 191غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 192غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 193غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 194غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 195غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 196غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 197غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...198غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 199غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 200غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...201غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 202غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 203غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...204غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...205غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 206غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 207غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...208غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...209غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 210غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 211غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 212غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...213غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 214غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...215غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 216غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 217غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 218غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 219غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 220غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 221غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 222غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 223غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 224غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 225غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 226غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 227غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ