به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد

680عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد
وین غم دیگر که دور از روی یارم می‌کشد
می‌کشد سد بار هر ساعت من بد روز را
من نمی‌دانم که روزی چند بارم می‌کشد
گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار
کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم می‌کشد
شب هلاکم می‌کند اندیشهٔ غمهای روز
روز فکر محنت شبهای تارم می‌کشد
گفته خواهد کشت وحشی را به سد بیداد زود
دیر می‌آید مگر از انتظارم می‌کشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 2غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 3غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...4غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 5غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...6غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 7غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...8غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 9غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 10غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 11غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 12غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 13غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 14غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 15غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 16غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 17غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 18غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 19غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 20غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 21غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 22غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 23غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 24غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 25غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 26غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 27غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 28غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...29غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 30غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 31غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...32غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 33غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...34غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...35غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 36غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 37غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 38غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 39غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 40غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 41غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 42غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...43غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 44غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 45غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 46غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 47غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 48غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 49غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 50غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 51غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 52غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 53غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 54غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 55غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 56غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 57غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 58غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...59غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...60غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 61غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 62غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 63غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 64غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 65غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...66غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 67غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...68غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 69غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 70غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...71غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 72غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 73غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...74غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 75غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 76غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 77غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 78غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 79غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 80غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 81غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 82غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...83غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 84غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 85غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 86غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 87غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 88غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 89غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 90غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 91غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 92غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 93غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 94غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 95غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 96غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 97غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...98غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 99غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 100غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 101غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 102غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 103غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 104غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...105غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 106غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 107غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 108غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 109غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 110غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 111غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...112غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 113غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 114غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 115غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 116غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...117غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 118غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 119غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 120غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 121غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 122غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 123غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 124غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...125غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 126غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 127غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 128غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 129غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 130غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 131غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 132غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 133غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 134غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...135غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 136غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 137غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...138غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...139غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...140غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 141غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 142غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 143غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...144غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 145غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 146غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...147غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 148غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 149غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 150غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 151غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 152غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 153غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 154غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 155غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 156غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...157غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 158غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...159غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 160غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...161غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 162غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 163غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 164غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 165غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 166غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...167غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 168غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...169غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...170غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...171غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 172غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 173غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 174غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...175غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 176غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 177غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...178غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 179غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 180غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 181غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 182غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 183غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...184غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 185غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 186غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 187غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 188غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 189غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 190غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 191غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 192غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 193غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...194غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 195غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 196غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...197غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 198غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 199غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...200غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...201غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 202غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 203غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...204غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...205غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 206غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 207غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 208غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...209غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 210غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...211غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 212غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 213غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 214غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 215غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 216غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 217غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 218غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 219غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 220غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 221غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 222غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 223غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ