به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد

680عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد
گر چه گستاخیست می‌گوییم پرخوبی نکرد
با وجود کاروان مصر کز هم نگسلد
یوسفی دارم که هرگز یاد یعقوبی نکرد
کشت ما را هجر و یاری بر در سلطان وصل
جامهٔ خون بستهٔ ما بر سر چوبی نکرد
دورم از مطلب همان با آنکه هرگز هیچکس
اینقدرها جهد در تحصیل مطلوبی نکرد
با بلایی چون بلای هجر عمری کرد صبر
آنچه وحشی کرد هرگز هیچ ایوبی نکرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 2غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 3غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 4غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 5غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 6غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 7غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 8غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 9غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 10غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...11غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 12غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 13غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...14غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 15غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...16غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...17غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 18غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 19غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 20غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 21غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 22غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 23غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 24غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...25غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 26غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 27غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 28غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 29غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 30غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 31غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 32غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 33غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 34غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 35غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 36غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 37غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 38غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 39غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 40غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...41غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...42غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 43غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 44غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 45غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 46غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 47غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...48غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 49غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...50غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 51غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 52غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...53غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 54غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 55غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...56غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 57غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 58غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 59غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 60غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 61غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 62غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 63غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 64غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...65غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 66غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 67غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 68غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 69غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 70غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 71غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 72غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 73غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 74غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 75غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 76غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 77غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 78غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 79غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...80غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 81غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 82غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 83غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 84غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 85غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 86غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...87غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 88غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 89غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 90غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 91غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 92غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 93غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...94غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 95غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 96غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 97غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 98غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...99غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 100غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 101غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 102غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 103غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 104غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 105غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 106غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...107غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 108غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 109غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 110غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 111غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 112غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 113غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 114غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 115غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 116غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...117غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 118غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 119غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...120غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...121غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...122غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 123غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 124غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 125غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...126غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 127غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 128غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...129غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 130غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 131غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 132غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 133غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 134غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 135غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 136غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 137غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 138غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...139غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 140غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...141غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 142غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...143غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 144غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 145غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 146غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 147غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 148غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...149غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 150غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...151غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...152غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...153غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 154غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 155غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 156غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...157غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 158غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 159غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...160غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 161غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 162غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 163غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 164غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 165غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...166غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 167غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 168غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 169غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 170غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 171غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 172غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 173غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 174غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 175غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...176غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 177غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 178غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...179غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 180غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 181غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...182غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...183غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 184غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 185غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...186غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...187غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 188غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 189غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 190غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...191غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 192غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...193غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 194غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 195غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 196غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 197غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 198غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 199غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 200غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 201غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 202غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 203غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 204غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 205غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ