به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد

760عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد
چشمم به کف پای کسی سوده نگردد
آلوده نیم چون دگران این هنرم هست
کز صحبت من هیچکس آلوده نگردد
پروانه‌ام و عادت من سوختن خویش
تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد
با بلهوس از پاکی دامان تو گفتم
تا باز به دنبال تو بیهوده نگردد
وحشی ز غمش جان تو فرسود عجب نیست
جانست نه سنگست که فرسوده نگردد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 2غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 3غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 4غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 5غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 6غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 7غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 8غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 9غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 10غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 11غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...12غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 13غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 14غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...15غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 16غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...17غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...18غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 19غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 20غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 21غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 22غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 23غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 24غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 25غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...26غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 27غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 28غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 29غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 30غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 31غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 32غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 33غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 34غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 35غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 36غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 37غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 38غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 39غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 40غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 41غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...42غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...43غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 44غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 45غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 46غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 47غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 48غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...49غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 50غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...51غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 52غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 53غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...54غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 55غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 56غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...57غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 58غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 59غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 60غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 61غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 62غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 63غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 64غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 65غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...66غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 67غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 68غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 69غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 70غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 71غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 72غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 73غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 74غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 75غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 76غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 77غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 78غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 79غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 80غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...81غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 82غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 83غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 84غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 85غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 86غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 87غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...88غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 89غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 90غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 91غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 92غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 93غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 94غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...95غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 96غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 97غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 98غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 99غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...100غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 101غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 102غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 103غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 104غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 105غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 106غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 107غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...108غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 109غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 110غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 111غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 112غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 113غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 114غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 115غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 116غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 117غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...118غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 119غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 120غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...121غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...122غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...123غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 124غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 125غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 126غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...127غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 128غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 129غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...130غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 131غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 132غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 133غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 134غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 135غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 136غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 137غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 138غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 139غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...140غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 141غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...142غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 143غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...144غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 145غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 146غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 147غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 148غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 149غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...150غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 151غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...152غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...153غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...154غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 155غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 156غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 157غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...158غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 159غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 160غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...161غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 162غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 163غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 164غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 165غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 166غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...167غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 168غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 169غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 170غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 171غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 172غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 173غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 174غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 175غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 176غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...177غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 178غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 179غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...180غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 181غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 182غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...183غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...184غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 185غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 186غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...187غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...188غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 189غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 190غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 191غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...192غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 193غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...194غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 195غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 196غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 197غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 198غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 199غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 200غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 201غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 202غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 203غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 204غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 205غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 206غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ