به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای باشد

760عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای باشد
مقام همچو من دیوانه ای ، ویرانه‌ای باشد
چو مجنون تازه سازم داستان عشق و رسوایی
که اینهم در میان مردمان افسانه‌ای باشد
من و شمعی که باشد قدر عاشق آنقدر پیشش
که چون خود را بسوزد کمتر از پروانه‌ای باشد
میان آشنایان هر چه می‌خواهی بکن با من
ولی خوارم مکن چندین اگر بیگانه‌ای باشد
مگو وحشی کجا می‌باشد ای سلطان مهرویان
کجا باشد مقامش گوشهٔ میخانه‌ای باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 2غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...3غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 4غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...5غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 6غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...7غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 8غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 9غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 10غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 11غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 12غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 13غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 14غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 15غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 16غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 17غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 18غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 19غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 20غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 21غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 22غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 23غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 24غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 25غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 26غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 27غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...28غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 29غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 30غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...31غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 32غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...33غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...34غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 35غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 36غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 37غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 38غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 39غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 40غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 41غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...42غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 43غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 44غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 45غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 46غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 47غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 48غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 49غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 50غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 51غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 52غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 53غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 54غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 55غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 56غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 57غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...58غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...59غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 60غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 61غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 62غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 63غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 64غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...65غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 66غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...67غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 68غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 69غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...70غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 71غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 72غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...73غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 74غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 75غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 76غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 77غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 78غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 79غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 80غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 81غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...82غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 83غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 84غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 85غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 86غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 87غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 88غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 89غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 90غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 91غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 92غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 93غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 94غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 95غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 96غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...97غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 98غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 99غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 100غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 101غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 102غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 103غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...104غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 105غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 106غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 107غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 108غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 109غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 110غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...111غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 112غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 113غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 114غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 115غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...116غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 117غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 118غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 119غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 120غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 121غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 122غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 123غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...124غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 125غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 126غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 127غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 128غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 129غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 130غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 131غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 132غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 133غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...134غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 135غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 136غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...137غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...138غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...139غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 140غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 141غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 142غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...143غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 144غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 145غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...146غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 147غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 148غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 149غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 150غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 151غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 152غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 153غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 154غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 155غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...156غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 157غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...158غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 159غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...160غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 161غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 162غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 163غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 164غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 165غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...166غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 167غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...168غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...169غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...170غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 171غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 172غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 173غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...174غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 175غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 176غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...177غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 178غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 179غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 180غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 181غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 182غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...183غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 184غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 185غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 186غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 187غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 188غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 189غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 190غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 191غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 192غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...193غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 194غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 195غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...196غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 197غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 198غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...199غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...200غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 201غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 202غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...203غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...204غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 205غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 206غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 207غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...208غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 209غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...210غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 211غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 212غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 213غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 214غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 215غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 216غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 217غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 218غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 219غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 220غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 221غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 222غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ