به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد

700عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
که شوق افزون شود چون روزگاری در میان افتد
به خود دادم قرار صبر بی او یک دو روز اما
از آن ترسم که ناگه روزگاری در میان افتد
فغان کز دست شد کارم ز هجر و کار سازان را
ز ضعف طالعم هر روز کاری در میان افتد
خوش آن روزی که چون گویند پیشت حرف مشتاقان
حدیث درد من هم از کناری در میان افتد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...2غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 3غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...4غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 5غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 6غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 7غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 8غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 9غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 10غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 11غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 12غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 13غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 14غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 15غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 16غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 17غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 18غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 19غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 20غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 21غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 22غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 23غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 24غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...25غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 26غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 27غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...28غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 29غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...30غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...31غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 32غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 33غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 34غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 35غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 36غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 37غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 38غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...39غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 40غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 41غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 42غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 43غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 44غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 45غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 46غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 47غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 48غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 49غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 50غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 51غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 52غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 53غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 54غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...55غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...56غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 57غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 58غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 59غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 60غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 61غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...62غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 63غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...64غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 65غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 66غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...67غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 68غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 69غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...70غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 71غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 72غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 73غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 74غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 75غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 76غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 77غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 78غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...79غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 80غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 81غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 82غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 83غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 84غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 85غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 86غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 87غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 88غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 89غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 90غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 91غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 92غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 93غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...94غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 95غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 96غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 97غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 98غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 99غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 100غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...101غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 102غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 103غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 104غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 105غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 106غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 107غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...108غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 109غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 110غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 111غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 112غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...113غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 114غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 115غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 116غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 117غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 118غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 119غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 120غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...121غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 122غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 123غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 124غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 125غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 126غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 127غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 128غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 129غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 130غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...131غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 132غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 133غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...134غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...135غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...136غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 137غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 138غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 139غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...140غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 141غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 142غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...143غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 144غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 145غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 146غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 147غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 148غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 149غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 150غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 151غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 152غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...153غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 154غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...155غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 156غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...157غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 158غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 159غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 160غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 161غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 162غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...163غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 164غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...165غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...166غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...167غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 168غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 169غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 170غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...171غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 172غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 173غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...174غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 175غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 176غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 177غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 178غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 179غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...180غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 181غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 182غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 183غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 184غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 185غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 186غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 187غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 188غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 189غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...190غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 191غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 192غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...193غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 194غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 195غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...196غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...197غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 198غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 199غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...200غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...201غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 202غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 203غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 204غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...205غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 206غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...207غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 208غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 209غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 210غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 211غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 212غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 213غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 214غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 215غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 216غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 217غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 218غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 219غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ