کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
    چشم پر عربده‌اش بر سر ناز آمده بود
    چشمش از ظاهر حالم خبری می‌پرسید
    غمزه‌اش نیز به جاسوسی راز آمده بود
    بود هنگامهٔ من گرم چنان ز آتش شوق
    که نگاهش به تماشای نیاز آمده بود
    غیر داند که نگاهش چه بلا گرمی داشت
    زانکه در بوتهٔ غیرت به گداز آمده بود
    چه اداها که ندیدم چه نظرها که نکرد
    بنده‌اش من که عجب بنده نواز آمده بود
    آرزو بود که هر لحظه به سویت می‌تاخت
    داشت می‌دانی و خوش در تک و تاز آمده بود
    وحشی از بزم که این مایهٔ خوشحالی یافت
    که سوی کلبهٔ ما با می و ساز آمده بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha