وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود چشم پر عربده اش بر سر ناز آمده بود چشمش از ظاهر حالم خبری می پرسید غمزه اش نیز به جاسوسی راز آمده بود بود هنگامهٔ من گرم چنان ز آتش شوق که نگاهش به تماشای نیاز آمده بود غیر داند که نگاهش چه بلا گرمی داشت زانکه در بوتهٔ غیرت به گداز آمده بود چه اداها که ندیدم چه نظرها که نکرد بنده اش من که عجب بنده نواز آمده بود آرزو بود که هر لحظه به سویت می تاخت داشت می دانی و خوش در تک و تاز آمده بود وحشی از بزم که این مایهٔ خوشحالی یافت که سوی کلبهٔ ما با می و ساز آمده بود وحشی باقفی