به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد

710عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
صراحی در بغل جام میش در آستین باشد
ز دستت هر چه می‌آمد به ارباب وفا کردی
نکردی هیچ تقصیری وفاداری همین باشد
رقیبا می‌دهی بیمم که دارد قصد خون ریزیت
ازین بهتر چه خواهد بود یا رب اینچنین باشد
کجا گفتن توان شرح غم محمل نشین خود
اگر همچون جرس ما را زبان آهنین باشد
به هر ویرانه کانجا وحشی دیوانه جا گیرد
ز هر سو دامنی پرسنگ طفلی در کمین باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 2غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...3غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 4غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 5غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...6غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 7غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 8غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...9غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 10غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 11غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...12غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 13غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 14غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 15غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...16غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 17غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 18غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 19غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 20غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 21غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...22غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 23غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...24غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 25غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 26غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 27غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 28غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 29غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...30غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 31غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 32غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...33غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 34غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 35غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 36غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 37غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 38غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 39غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...40غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...41غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 42غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 43غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 44غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 45غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...46غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 47غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...48غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 49غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...50غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 51غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 52غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 53غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 54غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 55غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 56غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 57غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 58غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 59غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 60غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 61غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 62غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 63غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 64غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 65غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 66غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 67غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 68غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 69غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 70غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...71غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 72غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 73غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...74غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 75غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...76غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...77غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 78غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 79غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 80غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 81غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 82غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 83غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 84غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...85غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 86غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 87غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 88غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 89غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 90غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 91غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 92غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 93غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 94غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 95غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 96غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 97غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 98غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 99غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 100غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...101غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...102غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 103غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 104غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 105غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 106غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 107غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...108غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 109غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...110غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 111غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 112غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...113غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 114غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 115غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...116غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 117غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 118غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 119غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 120غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 121غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 122غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 123غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 124غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...125غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 126غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 127غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 128غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 129غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 130غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 131غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 132غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 133غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 134غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 135غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 136غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 137غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 138غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 139غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...140غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 141غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 142غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 143غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 144غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 145غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 146غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...147غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 148غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 149غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 150غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 151غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 152غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 153غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...154غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 155غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 156غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 157غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 158غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...159غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 160غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 161غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 162غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 163غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 164غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 165غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 166غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...167غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 168غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 169غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 170غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 171غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 172غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 173غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 174غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 175غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 176غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...177غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 178غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 179غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...180غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...181غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...182غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 183غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 184غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 185غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...186غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 187غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 188غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...189غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 190غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 191غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 192غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 193غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 194غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 195غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 196غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 197غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 198غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...199غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 200غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...201غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 202غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...203غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 204غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 205غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 206غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 207غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 208غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...209غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 210غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...211غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...212غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...213غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 214غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 215غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 216غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...217غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 218غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 219غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...220غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 221غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 222غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 223غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 224غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 225غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...226غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 227غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 228غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 229غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 230غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 231غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 232غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 233غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 234غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 235غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...236غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 237غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 238غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...239غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 240غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 241غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...242غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...243غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 244غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 245غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...246غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...247غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 248غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 249غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 250غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...251غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 252غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...253غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 254غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 255غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 256غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 257غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 258غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 259غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 260غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 261غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 262غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 263غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 264غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 265غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ