به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت

830عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت
لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت
ز آب خوی رخساره از گرد سواری شستنت
پیش دست و قبضه‌ات میرم که خوش مردم کش است
در کمان ناز تیر دلبری پیوستنت
تا چه آتشها کند بر هر سر کویی بلند
شوخی طبع تو و یک جا دمی نشستنت
وحشیم من جای من میدانگه نخجیر تست
نیستم صیدی که باید کشت و باید خستنت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 2غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 3غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 4غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 5غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 6غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 7غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 8غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 9غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 10غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 11غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 12غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 13غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 14غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 15غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...16غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...17غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...18غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 19غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 20غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 21غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 22غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 23غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 24غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 25غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 26غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 27غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 28غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...29غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...30غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 31غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...32غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 33غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 34غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...35غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 36غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 37غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...38غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 39غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 40غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...41غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 42غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 43غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 44غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...45غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 46غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 47غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 48غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 49غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 50غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...51غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 52غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...53غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 54غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 55غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 56غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 57غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 58غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...59غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 60غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 61غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...62غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 63غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 64غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 65غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 66غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 67غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 68غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...69غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...70غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 71غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 72غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 73غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 74غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...75غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 76غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...77غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 78غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...79غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 80غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 81غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 82غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 83غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 84غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 85غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 86غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 87غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 88غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 89غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 90غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 91غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 92غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 93غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 94غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 95غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 96غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 97غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 98غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 99غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...100غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 101غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 102غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...103غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 104غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...105غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...106غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 107غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 108غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 109غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 110غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 111غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 112غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 113غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...114غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 115غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 116غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 117غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 118غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 119غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 120غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 121غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 122غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 123غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 124غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 125غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 126غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 127غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 128غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 129غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...130غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...131غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 132غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 133غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 134غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 135غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 136غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...137غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 138غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...139غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 140غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 141غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...142غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 143غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 144غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...145غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 146غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 147غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 148غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 149غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 150غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 151غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 152غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 153غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...154غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 155غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 156غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 157غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 158غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 159غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 160غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 161غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 162غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 163غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 164غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 165غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 166غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 167غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 168غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...169غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 170غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 171غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 172غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 173غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 174غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 175غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...176غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 177غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 178غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 179غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 180غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 181غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 182غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...183غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 184غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 185غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 186غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 187غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...188غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 189غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 190غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 191غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 192غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 193غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 194غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 195غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...196غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 197غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 198غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 199غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 200غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 201غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 202غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 203غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 204غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 205غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...206غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 207غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 208غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...209غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...210غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...211غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 212غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 213غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 214غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...215غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 216غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 217غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...218غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 219غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 220غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 221غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 222غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 223غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 224غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 225غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 226غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 227غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...228غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 229غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...230غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 231غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...232غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 233غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 234غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 235غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 236غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 237غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...238غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 239غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...240غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...241غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...242غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 243غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 244غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 245غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...246غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 247غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 248غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...249غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 250غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 251غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 252غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 253غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 254غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...255غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 256غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 257غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 258غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 259غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 260غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 261غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 262غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 263غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 264غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...265غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 266غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 267غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...268غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 269غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 270غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...271غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...272غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 273غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 274غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...275غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...276غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 277غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 278غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 279غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...280غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 281غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...282غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 283غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 284غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 285غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 286غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 287غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 288غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 289غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 290غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 291غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 292غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 293غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 294غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ