به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد

770عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد
ننشست با رقیبی و آزار من نکرد
یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست
کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد
گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی
رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد
خندان نشست و شمع شبستان غیر شد
رحمی به گریه‌های شب تار من نکرد
وحشی نماند هیچ سیاست که هجر یار
با جان خسته و دل افکار من نکرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 2غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 3غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 4غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 5غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 6غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 7غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 8غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...9غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...10غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 11غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...12غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 13غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 14غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...15غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 16غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 17غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...18غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 19غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 20غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...21غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 22غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 23غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 24غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...25غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 26غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 27غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 28غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 29غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 30غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...31غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 32غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...33غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 34غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 35غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 36غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 37غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 38غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...39غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 40غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 41غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...42غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 43غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 44غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 45غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 46غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 47غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 48غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...49غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...50غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 51غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 52غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 53غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 54غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...55غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 56غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...57غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 58غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...59غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 60غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 61غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 62غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 63غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 64غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 65غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 66غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 67غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 68غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 69غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 70غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 71غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 72غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 73غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 74غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 75غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 76غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 77غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 78غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 79غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...80غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 81غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 82غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...83غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 84غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...85غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...86غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 87غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 88غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 89غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 90غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 91غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 92غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 93غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...94غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 95غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 96غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 97غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 98غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 99غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 100غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 101غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 102غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 103غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 104غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 105غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 106غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 107غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 108غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 109غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...110غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...111غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 112غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 113غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 114غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 115غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 116غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...117غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 118غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...119غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 120غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 121غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...122غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 123غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 124غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...125غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 126غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 127غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 128غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 129غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 130غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 131غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 132غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 133غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...134غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 135غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 136غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 137غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 138غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 139غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 140غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 141غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 142غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 143غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 144غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 145غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 146غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 147غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 148غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...149غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 150غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 151غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 152غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 153غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 154غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 155غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...156غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 157غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 158غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 159غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 160غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 161غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 162غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...163غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 164غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 165غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 166غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 167غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...168غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 169غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 170غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 171غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 172غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 173غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 174غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 175غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...176غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 177غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 178غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 179غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 180غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 181غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 182غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 183غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 184غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 185غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...186غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 187غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 188غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...189غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...190غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...191غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 192غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 193غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 194غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...195غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 196غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 197غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...198غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 199غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 200غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 201غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 202غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 203غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 204غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 205غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 206غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 207غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...208غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 209غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...210غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 211غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...212غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 213غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 214غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 215غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 216غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 217غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...218غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 219غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...220غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...221غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...222غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 223غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 224غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 225غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...226غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 227غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 228غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...229غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 230غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 231غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 232غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 233غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 234غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...235غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 236غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 237غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 238غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 239غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 240غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 241غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 242غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 243غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 244غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...245غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 246غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 247غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...248غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 249غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 250غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...251غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...252غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 253غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 254غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...255غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...256غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 257غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 258غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 259غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...260غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 261غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...262غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 263غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 264غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 265غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 266غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 267غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 268غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 269غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 270غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 271غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 272غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 273غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 274غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ