به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد

720عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد
نگاه را به نگاه آشنا تواند کرد
خوش آن نگاه که در آشنایی اول
شروع در سخن مدعا تواند کرد
خوش آن غرور که وام دو سد جواب سلام
به یک کرشمهٔ ابرو ادا تواند کرد
خوش آن ادا که هزاران هزار وعده ناز
به نیم جنبش مژگان روا تواند کرد
خوش آن فریب که در عین تیغ راندنها
علاج دعوی سد خونبها تواند کرد
خوش است طرز اداهای خاص با وحشی
خوش آن که پیروی طرز ما تواند کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 2غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 3غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 4غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 5غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 6غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 7غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 8غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 9غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...10غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...11غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 12غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...13غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 14غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 15غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...16غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 17غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 18غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...19غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 20غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 21غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...22غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 23غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 24غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 25غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...26غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 27غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 28غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 29غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 30غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 31غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...32غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 33غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...34غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 35غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 36غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 37غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 38غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 39غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...40غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 41غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 42غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...43غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 44غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 45غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 46غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 47غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 48غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 49غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...50غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...51غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 52غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 53غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 54غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 55غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...56غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 57غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...58غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 59غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...60غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 61غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 62غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 63غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 64غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 65غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 66غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 67غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 68غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 69غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 70غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 71غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 72غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 73غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 74غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 75غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 76غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 77غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 78غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 79غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 80غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...81غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 82غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 83غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...84غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 85غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...86غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...87غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 88غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 89غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 90غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 91غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 92غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 93غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 94غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...95غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 96غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 97غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 98غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 99غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 100غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 101غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 102غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 103غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 104غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 105غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 106غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 107غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 108غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 109غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 110غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...111غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...112غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 113غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 114غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 115غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 116غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 117غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...118غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 119غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...120غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 121غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 122غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...123غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 124غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 125غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...126غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 127غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 128غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 129غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 130غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 131غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 132غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 133غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 134غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...135غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 136غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 137غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 138غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 139غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 140غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 141غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 142غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 143غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 144غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 145غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 146غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 147غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 148غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 149غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...150غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 151غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 152غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 153غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 154غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 155غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 156غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...157غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 158غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 159غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 160غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 161غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 162غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 163غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...164غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 165غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 166غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 167غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 168غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...169غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 170غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 171غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 172غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 173غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 174غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 175غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 176غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...177غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 178غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 179غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 180غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 181غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 182غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 183غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 184غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 185غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 186غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...187غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 188غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 189غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...190غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...191غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...192غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 193غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 194غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 195غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...196غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 197غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 198غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...199غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 200غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 201غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 202غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 203غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 204غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 205غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 206غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 207غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 208غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...209غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 210غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...211غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 212غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...213غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 214غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 215غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 216غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 217غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 218غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...219غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 220غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...221غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...222غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...223غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 224غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 225غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 226غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...227غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 228غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 229غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...230غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 231غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 232غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 233غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 234غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 235غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...236غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 237غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 238غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 239غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 240غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 241غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 242غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 243غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 244غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 245غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...246غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 247غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 248غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...249غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 250غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 251غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...252غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...253غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 254غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 255غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...256غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...257غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 258غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 259غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 260غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...261غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 262غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...263غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 264غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 265غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 266غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 267غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 268غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 269غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 270غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 271غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 272غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 273غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 274غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 275غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ