به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد

720عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

چشم او قصد عقل و دین دارد
لشکر فتنه در کمین دارد
عالمی را کند مسخر خویش
هر که او لشکری چنین دارد
مست و خنجر به دست می‌آید
آه با عاشقان چه کین دارد
هیچکس را به جان مضایقه نیست
اگر آن شوخ قصد این دارد
ساعد او مباد رنجه شود
داغ بر دست نازنین دارد
هر کرا هست تحفه‌ای در دست
پیش جانان در آستین دارد
نیم جانی‌ست تحفهٔ وحشی
چه کند بی‌نوا همین دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...2غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 3غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 4غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 5غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 6غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 7غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 8غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 9غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 10غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 11غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 12غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...13غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...14غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 15غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...16غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 17غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 18غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...19غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 20غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 21غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...22غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 23غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 24غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...25غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 26غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 27غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 28غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...29غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 30غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 31غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 32غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 33غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 34غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...35غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 36غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...37غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 38غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 39غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 40غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 41غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 42غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...43غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 44غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 45غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...46غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 47غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 48غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 49غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 50غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 51غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 52غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...53غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...54غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 55غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 56غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 57غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 58غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...59غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 60غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...61غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 62غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...63غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 64غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 65غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 66غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 67غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 68غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 69غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 70غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 71غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 72غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 73غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 74غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 75غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 76غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 77غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 78غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 79غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 80غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 81غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 82غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 83غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...84غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 85غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 86غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...87غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 88غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...89غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...90غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 91غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 92غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 93غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 94غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 95غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 96غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 97غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...98غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 99غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 100غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 101غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 102غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 103غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 104غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 105غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 106غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 107غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 108غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 109غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 110غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 111غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 112غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 113غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...114غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...115غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 116غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 117غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 118غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 119غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 120غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...121غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 122غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...123غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 124غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 125غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...126غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 127غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 128غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...129غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 130غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 131غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 132غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 133غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 134غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 135غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 136غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 137غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...138غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 139غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 140غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 141غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 142غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 143غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 144غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 145غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 146غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 147غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 148غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 149غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 150غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 151غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 152غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...153غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 154غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 155غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 156غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 157غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 158غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 159غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...160غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 161غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 162غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 163غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 164غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 165غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 166غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...167غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 168غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 169غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 170غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 171غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...172غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 173غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 174غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 175غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 176غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 177غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 178غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 179غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...180غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 181غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 182غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 183غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 184غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 185غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 186غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 187غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 188غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 189غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...190غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 191غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 192غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...193غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...194غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...195غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 196غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 197غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 198غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...199غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 200غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 201غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...202غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 203غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 204غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 205غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 206غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 207غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 208غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 209غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 210غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 211غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...212غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 213غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...214غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 215غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...216غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 217غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 218غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 219غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 220غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 221غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...222غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 223غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...224غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...225غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...226غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 227غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 228غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 229غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...230غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 231غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 232غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...233غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 234غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 235غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 236غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 237غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 238غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...239غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 240غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 241غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 242غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 243غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 244غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 245غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 246غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 247غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 248غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...249غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 250غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 251غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...252غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 253غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 254غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...255غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...256غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 257غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 258غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...259غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...260غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 261غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 262غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 263غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...264غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 265غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...266غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 267غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 268غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 269غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 270غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 271غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 272غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 273غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 274غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 275غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 276غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 277غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 278غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ