به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب

750عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب
وصیت می‌کنم باشید از من با خبر امشب
مباشید ای رفیقان امشب ِ دیگر ز من غافل
که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب
مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که می‌بینم
رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب
مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم
که من خود را نمی‌بینم چو شبهای دگر امشب
شرر در جان وحشی زد غم آن یار سیمین تن
ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۳۱: مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 2غزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 3غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...4غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 5غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 6غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 7غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 8غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 9غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 10غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 11غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 12غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 13غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...14غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 15غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 16غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 17غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 18غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 19غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 20غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 21غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 22غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 23غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 24غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 25غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 26غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 27غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 28غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 29غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 30غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 31غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 32غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 33غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 34غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 35غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 36غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 37غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 38غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...39غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 40غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 41غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 42غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 43غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...44غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 45غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 46غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 47غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 48غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 49غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 50غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 51غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 52غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...53غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 54غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 55غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 56غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 57غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 58غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 59غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 60غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 61غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 62غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 63غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 64غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 65غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 66غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 67غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 68غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 69غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 70غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 71غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 72غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 73غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 74غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 75غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 76غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 77غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 78غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 79غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 80غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 81غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 82غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 83غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 84غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 85غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 86غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 87غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 88غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...89غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...90غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...91غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 92غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 93غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 94غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 95غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 96غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 97غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 98غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 99غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 100غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 101غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...102غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...103غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 104غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...105غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 106غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 107غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...108غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 109غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 110غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...111غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 112غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 113غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...114غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 115غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 116غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 117غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...118غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 119غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 120غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 121غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 122غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 123غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...124غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 125غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...126غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 127غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 128غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 129غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 130غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 131غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...132غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 133غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 134غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...135غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 136غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 137غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 138غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 139غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 140غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 141غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...142غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...143غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 144غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 145غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 146غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 147غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...148غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 149غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...150غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 151غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...152غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 153غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 154غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 155غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 156غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 157غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 158غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 159غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 160غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 161غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 162غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 163غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 164غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 165غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 166غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 167غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 168غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 169غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 170غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 171غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 172غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...173غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 174غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 175غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...176غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 177غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...178غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...179غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 180غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 181غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 182غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 183غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 184غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 185غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 186غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...187غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 188غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 189غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 190غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 191غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 192غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 193غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 194غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 195غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 196غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 197غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 198غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 199غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 200غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 201غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 202غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...203غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...204غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 205غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 206غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 207غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 208غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 209غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...210غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 211غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...212غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 213غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 214غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...215غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 216غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 217غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...218غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 219غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 220غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 221غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 222غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 223غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 224غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 225غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 226غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...227غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 228غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 229غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 230غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 231غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 232غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 233غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 234غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 235غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 236غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 237غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 238غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 239غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 240غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 241غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...242غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 243غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 244غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 245غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 246غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 247غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 248غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...249غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 250غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 251غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 252غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 253غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 254غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 255غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...256غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 257غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 258غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 259غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 260غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...261غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 262غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 263غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 264غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 265غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 266غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 267غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 268غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...269غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 270غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 271غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 272غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 273غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 274غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 275غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 276غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 277غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 278غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...279غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 280غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 281غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...282غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...283غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...284غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 285غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 286غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 287غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...288غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 289غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 290غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...291غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 292غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 293غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 294غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 295غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 296غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 297غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 298غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 299غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 300غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...301غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 302غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...303غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 304غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...305غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 306غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 307غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 308غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 309غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 310غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...311غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 312غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...313غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...314غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...315غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 316غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 317غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 318غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...319غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 320غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 321غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...322غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 323غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 324غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 325غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 326غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 327غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...328غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 329غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 330غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 331غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 332غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 333غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 334غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 335غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 336غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 337غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...338غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 339غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 340غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...341غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 342غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 343غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...344غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...345غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 346غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 347غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...348غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...349غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 350غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 351غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 352غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...353غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 354غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...355غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 356غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 357غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 358غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 359غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 360غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 361غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 362غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 363غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 364غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 365غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 366غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 367غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ