به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست

740عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست
غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست
چونی از شاخ گلت رنگی و بویی می‌رسد
یا به این خوش می‌کنی خاطر که گلزاریت هست
در گلستانی چو شاخ گل نمی‌جنبی ز جا
می‌توان دانست کاندر پای دل خاریت هست
عشقبازان رازداران همند از من مپوش
همچو من بی‌عزتی یا قدر و مقداریت هست
در طلسم دوستی کاندر تواش تأثیر نیست
نسخه‌ها دارم اشارت کن اگر کاریت هست
چاره خود کن اگر بیچاره سوزی همچو تست
وای بر جان تو گر مانند تو یاریت هست
بار حرمان برنتابد خاطر نازک دلان
عمر من بر جان وحشی نه اگر باریت هست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 2غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 3غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 4غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 5غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 6غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 7غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 8غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 9غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 10غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 11غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 12غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 13غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 14غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 15غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 16غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 17غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 18غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 19غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 20غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 21غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 22غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 23غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 24غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 25غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 26غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 27غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 28غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...29غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...30غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...31غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 32غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 33غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 34غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 35غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 36غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 37غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 38غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 39غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 40غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 41غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...42غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...43غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 44غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...45غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 46غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 47غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...48غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 49غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 50غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...51غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 52غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 53غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...54غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 55غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 56غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 57غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...58غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 59غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 60غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 61غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 62غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 63غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...64غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 65غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...66غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 67غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 68غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 69غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 70غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 71غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...72غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 73غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 74غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...75غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 76غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 77غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 78غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 79غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 80غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 81غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...82غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...83غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 84غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 85غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 86غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 87غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...88غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 89غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...90غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 91غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...92غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 93غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 94غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 95غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 96غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 97غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 98غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 99غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 100غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 101غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 102غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 103غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 104غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 105غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 106غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 107غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 108غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 109غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 110غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 111غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 112غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...113غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 114غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 115غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...116غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 117غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...118غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...119غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 120غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 121غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 122غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 123غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 124غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 125غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 126غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...127غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 128غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 129غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 130غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 131غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 132غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 133غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 134غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 135غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 136غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 137غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 138غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 139غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 140غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 141غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 142غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...143غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...144غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 145غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 146غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 147غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 148غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 149غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...150غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 151غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...152غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 153غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 154غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...155غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 156غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 157غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...158غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 159غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 160غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 161غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 162غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 163غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 164غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 165غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 166غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...167غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 168غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 169غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 170غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 171غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 172غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 173غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 174غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 175غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 176غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 177غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 178غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 179غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 180غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 181غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...182غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 183غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 184غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 185غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 186غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 187غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 188غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...189غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 190غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 191غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 192غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 193غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 194غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 195غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...196غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 197غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 198غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 199غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 200غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...201غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 202غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 203غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 204غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 205غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 206غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 207غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 208غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...209غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 210غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 211غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 212غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 213غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 214غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 215غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 216غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 217غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 218غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...219غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 220غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 221غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...222غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...223غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...224غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 225غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 226غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 227غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...228غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 229غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 230غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...231غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 232غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 233غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 234غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 235غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 236غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 237غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 238غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 239غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 240غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...241غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 242غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...243غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 244غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...245غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 246غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 247غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 248غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 249غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 250غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...251غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 252غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...253غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...254غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...255غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 256غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 257غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 258غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...259غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 260غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 261غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...262غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 263غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 264غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 265غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 266غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 267غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...268غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 269غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 270غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 271غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 272غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 273غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 274غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 275غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 276غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 277غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...278غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 279غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 280غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...281غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 282غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 283غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...284غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...285غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 286غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 287غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...288غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...289غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 290غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 291غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 292غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...293غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 294غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...295غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 296غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 297غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 298غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 299غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 300غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 301غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 302غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 303غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 304غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 305غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 306غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 307غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ