به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است

670عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

یار ما بی رحم یاری بوده است
عشق او با صعب کاری بوده است
لطف او نسبت به من این یک دو سال
گر شماری یک دوباری بوده است
تا به غایت ما هنر پنداشتیم
عاشقی خود عیب و عاری بوده است
لیلی و مجنون به هم می‌بوده‌اند
پیش ازین خوش روزگاری بوده است
می‌شنیدم من که این وحشی کسیست
او عجب بی اعتباری بوده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 2غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 3غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 4غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 5غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 6غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 7غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 8غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 9غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 10غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 11غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 12غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 13غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 14غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 15غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 16غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 17غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 18غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 19غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 20غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 21غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 22غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 23غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 24غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 25غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...26غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 27غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 28غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 29غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 30غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...31غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 32غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 33غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 34غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 35غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 36غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 37غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 38غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 39غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...40غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 41غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 42غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 43غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 44غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 45غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 46غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 47غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 48غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 49غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 50غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 51غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 52غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 53غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 54غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 55غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 56غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 57غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 58غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 59غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 60غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 61غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 62غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 63غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 64غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 65غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 66غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 67غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 68غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 69غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 70غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 71غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 72غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 73غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 74غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 75غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...76غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...77غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...78غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 79غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 80غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 81غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 82غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 83غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 84غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 85غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 86غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 87غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 88غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...89غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...90غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 91غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...92غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 93غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 94غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...95غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 96غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 97غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...98غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 99غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 100غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...101غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 102غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 103غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 104غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...105غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 106غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 107غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 108غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 109غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 110غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...111غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 112غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...113غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 114غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 115غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 116غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 117غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 118غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...119غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 120غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 121غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...122غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 123غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 124غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 125غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 126غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 127غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 128غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...129غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...130غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 131غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 132غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 133غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 134غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...135غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 136غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...137غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 138غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...139غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 140غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 141غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 142غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 143غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 144غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 145غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 146غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 147غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 148غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 149غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 150غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 151غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 152غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 153غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 154غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 155غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 156غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 157غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 158غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 159غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...160غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 161غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 162غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...163غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 164غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...165غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...166غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 167غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 168غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 169غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 170غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 171غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 172غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 173غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...174غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 175غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 176غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 177غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 178غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 179غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 180غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 181غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 182غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 183غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 184غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 185غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 186غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 187غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 188غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 189غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...190غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...191غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 192غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 193غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 194غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 195غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 196غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...197غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 198غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...199غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 200غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 201غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...202غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 203غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 204غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...205غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 206غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 207غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 208غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 209غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 210غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 211غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 212غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 213غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...214غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 215غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 216غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 217غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 218غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 219غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 220غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 221غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 222غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 223غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 224غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 225غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 226غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 227غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 228غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...229غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 230غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 231غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 232غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 233غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 234غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 235غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...236غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 237غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 238غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 239غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 240غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 241غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 242غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...243غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 244غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 245غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 246غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 247غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...248غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 249غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 250غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 251غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 252غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 253غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 254غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 255غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...256غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 257غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 258غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 259غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 260غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 261غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 262غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 263غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 264غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 265غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...266غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 267غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 268غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...269غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...270غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...271غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 272غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 273غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 274غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...275غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 276غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 277غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...278غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 279غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 280غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 281غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 282غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 283غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 284غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 285غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 286غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 287غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...288غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 289غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...290غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 291غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...292غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 293غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 294غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 295غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 296غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 297غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...298غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 299غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...300غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...301غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...302غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 303غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 304غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 305غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...306غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 307غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 308غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...309غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 310غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 311غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 312غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 313غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 314غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...315غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 316غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 317غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 318غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 319غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 320غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 321غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 322غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 323غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 324غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...325غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 326غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 327غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...328غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 329غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 330غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...331غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...332غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 333غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 334غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...335غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...336غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 337غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 338غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 339غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...340غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 341غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...342غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 343غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 344غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 345غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 346غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 347غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 348غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 349غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 350غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 351غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 352غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 353غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 354غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ