به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

700عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
در حشر چو بینند بدانند که وحشیست
آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...2غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 3غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 4غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 5غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 6غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 7غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 8غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 9غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 10غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 11غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 12غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 13غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 14غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 15غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 16غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 17غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 18غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 19غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 20غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 21غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 22غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 23غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 24غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 25غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 26غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 27غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 28غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 29غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 30غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 31غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 32غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 33غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 34غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 35غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 36غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 37غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...38غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...39غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...40غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 41غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 42غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 43غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 44غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 45غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 46غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 47غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 48غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 49غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 50غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...51غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...52غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 53غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...54غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 55غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 56غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...57غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 58غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 59غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...60غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 61غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 62غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...63غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 64غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 65غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 66غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...67غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 68غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 69غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 70غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 71غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 72غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...73غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 74غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...75غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 76غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 77غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 78غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 79غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 80غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...81غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 82غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 83غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...84غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 85غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 86غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 87غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 88غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 89غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 90غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...91غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...92غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 93غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 94غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 95غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 96غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...97غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 98غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...99غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 100غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...101غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 102غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 103غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 104غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 105غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 106غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 107غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 108غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 109غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 110غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 111غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 112غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 113غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 114غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 115غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 116غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 117غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 118غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 119غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 120غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 121غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...122غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 123غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 124غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...125غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 126غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...127غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...128غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 129غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 130غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 131غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 132غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 133غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 134غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 135غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...136غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 137غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 138غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 139غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 140غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 141غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 142غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 143غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 144غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 145غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 146غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 147غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 148غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 149غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 150غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 151غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...152غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...153غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 154غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 155غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 156غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 157غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 158غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...159غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 160غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...161غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 162غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 163غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...164غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 165غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 166غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...167غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 168غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 169غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 170غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 171غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 172غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 173غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 174غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 175غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...176غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 177غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 178غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 179غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 180غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 181غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 182غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 183غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 184غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 185غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 186غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 187غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 188غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 189غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 190غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...191غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 192غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 193غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 194غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 195غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 196غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 197غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...198غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 199غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 200غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 201غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 202غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 203غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 204غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...205غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 206غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 207غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 208غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 209غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...210غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 211غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 212غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 213غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 214غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 215غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 216غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 217غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...218غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 219غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 220غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 221غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 222غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 223غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 224غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 225غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 226غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 227غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...228غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 229غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 230غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...231غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...232غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...233غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 234غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 235غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 236غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...237غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 238غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 239غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...240غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 241غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 242غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 243غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 244غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 245غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 246غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 247غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 248غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 249غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...250غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 251غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...252غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 253غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...254غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 255غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 256غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 257غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 258غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 259غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...260غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 261غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...262غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...263غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...264غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 265غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 266غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 267غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...268غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 269غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 270غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...271غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 272غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 273غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 274غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 275غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 276غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...277غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 278غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 279غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 280غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 281غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 282غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 283غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 284غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 285غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 286غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...287غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 288غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 289غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...290غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 291غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 292غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...293غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...294غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 295غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 296غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...297غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...298غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 299غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 300غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 301غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...302غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 303غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...304غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 305غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 306غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 307غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 308غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 309غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 310غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 311غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 312غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 313غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 314غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 315غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 316غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ