به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست

740عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

عاشق یکرنگ را یار وفادار هست
بنده شایسته نیست ورنه خریدارهست
می‌رسدت ای پسر بر همه کس ناز کن
حسن و جمال ترا ناز تو در کارهست
گر چه لبت می‌دهد مژده حلوای صبح
مانده همان زهر چشم تلخی گفتار هست
لازمهٔ عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست
وحشی اگر رحم نیست در دل او گو مباش
شکر که جان ترا طاقت آزار هست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 2غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 3غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 4غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 5غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 6غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 7غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 8غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 9غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 10غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 11غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 12غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 13غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 14غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 15غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 16غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 17غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 18غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 19غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 20غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 21غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 22غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 23غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 24غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 25غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 26غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 27غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 28غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 29غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 30غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...31غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...32غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...33غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 34غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 35غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 36غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 37غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 38غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 39غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 40غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 41غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 42غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 43غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...44غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...45غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 46غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...47غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 48غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 49غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...50غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 51غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 52غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...53غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 54غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 55غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...56غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 57غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 58غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 59غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...60غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 61غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 62غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 63غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 64غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 65غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...66غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 67غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...68غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 69غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 70غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 71غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 72غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 73غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...74غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 75غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 76غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...77غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 78غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 79غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 80غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 81غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 82غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 83غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...84غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...85غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 86غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 87غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 88غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 89غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...90غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 91غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...92غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 93غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...94غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 95غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 96غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 97غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 98غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 99غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 100غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 101غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 102غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 103غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 104غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 105غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 106غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 107غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 108غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 109غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 110غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 111غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 112غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 113غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 114غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...115غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 116غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 117غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...118غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 119غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...120غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...121غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 122غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 123غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 124غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 125غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 126غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 127غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 128غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...129غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 130غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 131غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 132غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 133غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 134غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 135غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 136غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 137غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 138غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 139غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 140غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 141غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 142غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 143غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 144غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...145غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...146غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 147غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 148غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 149غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 150غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 151غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...152غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 153غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...154غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 155غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 156غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...157غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 158غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 159غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...160غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 161غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 162غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 163غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 164غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 165غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 166غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 167غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 168غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...169غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 170غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 171غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 172غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 173غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 174غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 175غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 176غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 177غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 178غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 179غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 180غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 181غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 182غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 183غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...184غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 185غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 186غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 187غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 188غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 189غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 190غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...191غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 192غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 193غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 194غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 195غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 196غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 197غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...198غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 199غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 200غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 201غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 202غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...203غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 204غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 205غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 206غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 207غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 208غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 209غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 210غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...211غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 212غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 213غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 214غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 215غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 216غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 217غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 218غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 219غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 220غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...221غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 222غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 223غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...224غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...225غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...226غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 227غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 228غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 229غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...230غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 231غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 232غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...233غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 234غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 235غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 236غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 237غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 238غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 239غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 240غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 241غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 242غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...243غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 244غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...245غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 246غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...247غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 248غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 249غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 250غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 251غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 252غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...253غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 254غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...255غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...256غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...257غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 258غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 259غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 260غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...261غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 262غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 263غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...264غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 265غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 266غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 267غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 268غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 269غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...270غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 271غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 272غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 273غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 274غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 275غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 276غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 277غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 278غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 279غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...280غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 281غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 282غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...283غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 284غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 285غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...286غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...287غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 288غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 289غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...290غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...291غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 292غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 293غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 294غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...295غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 296غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...297غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 298غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 299غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 300غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 301غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 302غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 303غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 304غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 305غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 306غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 307غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 308غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 309غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ