به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است

900عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ابر است و اعتدال هوای خزانی است
ساقی بیا که وقت می ارغوانی است
در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان
روز قدح کشیدن و عیش نهانی است
ساقی بیا و جام می مشکبو بیار
این دم که باد صبح به عنبر فشانی است
می هست و اعتدال هوا هست و سبزه هست
چیزی که نیست صحبت یاران جانی است
یاری به دست‌آر موافق تو وحشیا
کان یار باقی است و خود این جمله فانی است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 2غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 3غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 4غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 5غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 6غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 7غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 8غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 9غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 10غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 11غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 12غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 13غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 14غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 15غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 16غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 17غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 18غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 19غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 20غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 21غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 22غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 23غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 24غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...25غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 26غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 27غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 28غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 29غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...30غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 31غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 32غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 33غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 34غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 35غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 36غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 37غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 38غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...39غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 40غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 41غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 42غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 43غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 44غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 45غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 46غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 47غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 48غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 49غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 50غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 51غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 52غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 53غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 54غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 55غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 56غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 57غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 58غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 59غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 60غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 61غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 62غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 63غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 64غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 65غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 66غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 67غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 68غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 69غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 70غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 71غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 72غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 73غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 74غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...75غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...76غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...77غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 78غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 79غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 80غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 81غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 82غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 83غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 84غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 85غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 86غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 87غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...88غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...89غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 90غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...91غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 92غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 93غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...94غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 95غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 96غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...97غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 98غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 99غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...100غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 101غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 102غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 103غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...104غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 105غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 106غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 107غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 108غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 109غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...110غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 111غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...112غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 113غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 114غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 115غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 116غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 117غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...118غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 119غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 120غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...121غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 122غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 123غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 124غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 125غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 126غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 127غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...128غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...129غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 130غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 131غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 132غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 133غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...134غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 135غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...136غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 137غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...138غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 139غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 140غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 141غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 142غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 143غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 144غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 145غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 146غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 147غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 148غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 149غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 150غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 151غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 152غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 153غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 154غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 155غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 156غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 157غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 158غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...159غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 160غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 161غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...162غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 163غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...164غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...165غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 166غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 167غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 168غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 169غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 170غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 171غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 172غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...173غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 174غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 175غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 176غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 177غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 178غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 179غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 180غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 181غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 182غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 183غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 184غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 185غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 186غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 187غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 188غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...189غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...190غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 191غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 192غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 193غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 194غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 195غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...196غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 197غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...198غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 199غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 200غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...201غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 202غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 203غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...204غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 205غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 206غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 207غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 208غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 209غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 210غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 211غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 212غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...213غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 214غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 215غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 216غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 217غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 218غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 219غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 220غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 221غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 222غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 223غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 224غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 225غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 226غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 227غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...228غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 229غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 230غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 231غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 232غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 233غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 234غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...235غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 236غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 237غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 238غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 239غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 240غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 241غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...242غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 243غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 244غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 245غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 246غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...247غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 248غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 249غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 250غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 251غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 252غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 253غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 254غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...255غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 256غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 257غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 258غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 259غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 260غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 261غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 262غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 263غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 264غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...265غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 266غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 267غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...268غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...269غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...270غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 271غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 272غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 273غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...274غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 275غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 276غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...277غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 278غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 279غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 280غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 281غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 282غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 283غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 284غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 285غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 286غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...287غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 288غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...289غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 290غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...291غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 292غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 293غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 294غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 295غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 296غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...297غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 298غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...299غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...300غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...301غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 302غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 303غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 304غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...305غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 306غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 307غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...308غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 309غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 310غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 311غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 312غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 313غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...314غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 315غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 316غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 317غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 318غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 319غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 320غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 321غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 322غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 323غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...324غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 325غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 326غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...327غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 328غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 329غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...330غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...331غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 332غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 333غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...334غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...335غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 336غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 337غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 338غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...339غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 340غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...341غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 342غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 343غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 344غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 345غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 346غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 347غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 348غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 349غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 350غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 351غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 352غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 353غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ