به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست

720عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
نیشکر امید ز باغم بر آمدست
آن دولتی که می‌طلبیدیم در به در
پرسیده راه خانه و خود بر در آمدست
ای سینه زنگ بسته دلی داشتی کجاست
آیینه‌ات بیار که روشنگر آمدست
تا بامداد کوس بشارت زدیم دوش
غم را ازین شکست که بر لشکر آمدست
از من دهید مژده به مرغ شکر پرست
کاینک ز راه قافلهٔ شکر آمدست
وحشی تو هرگز اینهمه شادی نداشتی
گویا دروغهای منت باور آمدست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 2غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 3غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 4غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 5غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 6غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 7غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 8غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 9غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 10غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 11غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 12غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...13غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 14غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 15غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 16غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 17غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...18غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 19غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 20غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 21غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 22غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 23غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 24غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 25غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 26غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...27غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 28غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 29غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 30غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 31غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 32غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 33غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 34غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 35غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 36غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 37غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 38غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 39غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 40غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 41غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 42غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 43غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 44غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 45غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 46غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 47غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 48غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 49غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 50غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 51غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 52غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 53غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 54غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 55غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 56غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 57غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 58غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 59غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 60غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 61غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 62غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...63غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...64غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...65غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 66غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 67غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 68غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 69غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 70غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 71غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 72غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 73غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 74غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 75غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...76غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...77غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 78غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...79غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 80غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 81غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...82غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 83غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 84غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...85غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 86غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 87غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...88غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 89غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 90غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 91غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...92غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 93غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 94غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 95غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 96غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 97غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...98غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 99غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...100غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 101غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 102غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 103غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 104غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 105غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...106غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 107غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 108غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...109غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 110غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 111غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 112غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 113غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 114غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 115غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...116غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...117غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 118غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 119غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 120غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 121غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...122غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 123غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...124غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 125غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...126غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 127غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 128غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 129غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 130غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 131غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 132غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 133غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 134غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 135غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 136غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 137غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 138غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 139غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 140غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 141غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 142غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 143غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 144غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 145غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 146غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...147غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 148غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 149غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...150غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 151غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...152غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...153غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 154غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 155غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 156غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 157غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 158غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 159غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 160غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...161غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 162غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 163غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 164غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 165غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 166غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 167غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 168غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 169غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 170غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 171غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 172غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 173غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 174غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 175غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 176غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...177غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...178غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 179غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 180غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 181غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 182غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 183غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...184غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 185غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...186غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 187غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 188غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...189غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 190غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 191غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...192غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 193غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 194غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 195غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 196غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 197غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 198غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 199غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 200غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...201غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 202غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 203غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 204غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 205غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 206غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 207غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 208غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 209غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 210غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 211غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 212غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 213غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 214غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 215غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...216غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 217غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 218غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 219غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 220غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 221غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 222غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...223غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 224غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 225غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 226غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 227غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 228غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 229غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...230غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 231غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 232غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 233غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 234غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...235غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 236غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 237غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 238غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 239غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 240غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 241غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 242غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...243غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 244غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 245غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 246غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 247غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 248غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 249غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 250غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 251غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 252غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...253غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 254غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 255غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...256غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...257غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...258غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 259غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 260غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 261غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...262غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 263غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 264غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...265غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 266غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 267غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 268غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 269غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 270غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 271غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 272غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 273غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 274غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...275غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 276غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...277غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 278غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...279غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 280غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 281غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 282غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 283غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 284غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...285غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 286غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...287غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...288غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...289غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 290غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 291غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 292غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...293غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 294غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 295غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...296غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 297غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 298غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 299غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 300غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 301غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...302غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 303غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 304غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 305غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 306غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 307غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 308غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 309غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 310غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 311غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...312غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 313غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 314غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...315غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 316غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 317غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...318غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...319غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 320غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 321غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...322غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...323غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 324غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 325غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 326غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...327غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 328غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...329غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 330غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 331غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 332غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 333غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 334غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 335غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 336غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 337غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 338غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 339غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 340غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 341غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ