به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست

680عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
گو مهیا شو که می‌باید به سد حیرت نشست
آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم
گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست
بزم ما را بهر چشم بد سپندی لازمست
غیر را می‌باید اندر آتش غیرت نشست
مسند خواری بیارایید پیش تخت ناز
زانکه خواهیم آمد و دیگر به سد عزت نشست
وحشی آمد بر در رد و قبولت حکم چیست
رفت اگر نبود اجازت ور بود رخصت نشست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 2غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 3غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 4غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 5غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 6غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 7غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 8غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...9غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 10غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 11غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 12غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 13غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...14غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 15غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 16غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 17غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 18غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 19غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 20غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 21غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 22غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...23غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 24غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 25غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 26غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 27غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 28غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 29غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 30غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 31غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 32غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 33غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 34غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 35غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 36غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 37غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 38غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 39غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 40غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 41غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 42غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 43غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 44غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 45غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 46غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 47غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 48غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 49غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 50غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 51غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 52غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 53غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 54غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 55غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 56غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 57غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 58غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...59غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...60غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...61غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 62غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 63غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 64غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 65غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 66غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 67غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 68غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 69غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 70غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 71غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...72غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...73غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 74غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...75غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 76غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 77غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...78غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 79غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 80غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...81غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 82غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 83غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...84غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 85غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 86غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 87غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...88غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 89غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 90غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 91غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 92غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 93غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...94غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 95غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...96غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 97غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 98غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 99غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 100غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 101غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...102غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 103غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 104غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...105غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 106غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 107غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 108غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 109غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 110غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 111غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...112غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...113غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 114غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 115غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 116غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 117غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...118غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 119غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...120غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 121غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...122غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 123غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 124غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 125غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 126غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 127غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 128غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 129غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 130غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 131غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 132غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 133غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 134غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 135غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 136غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 137غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 138غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 139غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 140غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 141غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 142غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...143غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 144غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 145غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...146غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 147غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...148غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...149غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 150غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 151غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 152غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 153غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 154غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 155غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 156غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...157غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 158غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 159غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 160غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 161غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 162غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 163غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 164غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 165غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 166غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 167غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 168غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 169غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 170غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 171غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 172غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...173غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...174غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 175غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 176غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 177غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 178غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 179غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...180غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 181غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...182غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 183غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 184غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...185غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 186غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 187غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...188غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 189غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 190غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 191غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 192غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 193غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 194غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 195غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 196غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...197غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 198غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 199غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 200غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 201غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 202غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 203غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 204غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 205غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 206غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 207غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 208غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 209غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 210غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 211غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...212غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 213غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 214غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 215غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 216غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 217غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 218غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...219غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 220غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 221غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 222غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 223غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 224غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 225غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...226غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 227غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 228غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 229غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 230غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...231غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 232غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 233غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 234غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 235غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 236غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 237غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 238غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...239غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 240غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 241غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 242غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 243غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 244غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 245غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 246غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 247غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 248غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...249غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 250غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 251غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...252غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...253غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...254غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 255غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 256غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 257غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...258غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 259غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 260غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...261غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 262غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 263غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 264غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 265غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 266غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 267غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 268غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 269غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 270غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...271غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 272غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...273غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 274غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...275غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 276غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 277غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 278غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 279غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 280غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...281غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 282غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...283غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...284غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...285غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 286غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 287غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 288غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...289غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 290غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 291غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...292غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 293غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 294غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 295غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 296غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 297غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...298غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 299غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 300غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 301غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 302غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 303غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 304غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 305غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 306غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 307غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...308غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 309غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 310غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...311غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 312غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 313غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...314غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...315غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 316غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 317غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...318غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...319غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 320غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 321غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 322غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...323غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 324غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...325غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 326غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 327غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 328غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 329غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 330غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 331غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 332غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 333غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 334غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 335غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 336غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 337غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ