به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست

760عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست
زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست
پیش ازین با ما دلی زایینه بودش صافتر
آهی از ما سرزدست و این کدورتها شدست
چشم من گستاخ بین ، آن خوی نازک زود رنج
تا نگاهم آن طرف افتاده صحبتها شدست
بر سر این کین همه خواری چرا باید کشید
با دل بیدرد خود ما را خصومتها شدست
زین طرف وحشی یکی سد گشته پیوند امید
گر چه زان جانب به کلی قطع نسبتها شدست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 2غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 3غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 4غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 5غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 6غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 7غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 8غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 9غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 10غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 11غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 12غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 13غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 14غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...15غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 16غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 17غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 18غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 19غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...20غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 21غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 22غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 23غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 24غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 25غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 26غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 27غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 28غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...29غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 30غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 31غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 32غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 33غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 34غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 35غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 36غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 37غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 38غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 39غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 40غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 41غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 42غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 43غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 44غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 45غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 46غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 47غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 48غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 49غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 50غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 51غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 52غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 53غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 54غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 55غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 56غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 57غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 58غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 59غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 60غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 61غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 62غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 63غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 64غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...65غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...66غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...67غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 68غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 69غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 70غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 71غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 72غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 73غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 74غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 75غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 76غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 77غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...78غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...79غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 80غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...81غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 82غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 83غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...84غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 85غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 86غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...87غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 88غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 89غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...90غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 91غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 92غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 93غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...94غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 95غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 96غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 97غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 98غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 99غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...100غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 101غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...102غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 103غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 104غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 105غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 106غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 107غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...108غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 109غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 110غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...111غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 112غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 113غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 114غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 115غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 116غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 117غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...118غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...119غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 120غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 121غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 122غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 123غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...124غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 125غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...126غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 127غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...128غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 129غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 130غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 131غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 132غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 133غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 134غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 135غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 136غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 137غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 138غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 139غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 140غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 141غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 142غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 143غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 144غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 145غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 146غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 147غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 148غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...149غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 150غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 151غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...152غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 153غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...154غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...155غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 156غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 157غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 158غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 159غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 160غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 161غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 162غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...163غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 164غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 165غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 166غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 167غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 168غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 169غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 170غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 171غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 172غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 173غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 174غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 175غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 176غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 177غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 178غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...179غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...180غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 181غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 182غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 183غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 184غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 185غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...186غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 187غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...188غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 189غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 190غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...191غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 192غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 193غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...194غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 195غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 196غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 197غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 198غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 199غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 200غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 201غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 202غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...203غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 204غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 205غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 206غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 207غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 208غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 209غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 210غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 211غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 212غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 213غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 214غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 215غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 216غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 217غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...218غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 219غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 220غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 221غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 222غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 223غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 224غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...225غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 226غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 227غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 228غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 229غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 230غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 231غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...232غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 233غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 234غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 235غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 236غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...237غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 238غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 239غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 240غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 241غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 242غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 243غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 244غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...245غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 246غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 247غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 248غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 249غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 250غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 251غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 252غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 253غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 254غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...255غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 256غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 257غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...258غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...259غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...260غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 261غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 262غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 263غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...264غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 265غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 266غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...267غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 268غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 269غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 270غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 271غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 272غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 273غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 274غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 275غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 276غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...277غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 278غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...279غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 280غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...281غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 282غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 283غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 284غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 285غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 286غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...287غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 288غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...289غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...290غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...291غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 292غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 293غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 294غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...295غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 296غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 297غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...298غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 299غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 300غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 301غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 302غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 303غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...304غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 305غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 306غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 307غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 308غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 309غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 310غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 311غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 312غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 313غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...314غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 315غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 316غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...317غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 318غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 319غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...320غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...321غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 322غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 323غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...324غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...325غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 326غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 327غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 328غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...329غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 330غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...331غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 332غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 333غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 334غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 335غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 336غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 337غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 338غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 339غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 340غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 341غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 342غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 343غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ