به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است

670عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است
یار ساقی شد و سد توبه به یک حیله شکست
حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست
اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 2غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 3غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 4غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 5غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 6غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 7غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 8غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 9غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...10غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 11غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 12غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 13غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 14غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 15غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 16غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 17غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 18غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 19غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 20غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 21غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 22غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 23غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 24غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 25غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 26غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 27غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 28غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 29غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 30غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 31غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 32غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 33غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 34غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...35غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 36غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 37غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 38غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 39غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...40غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 41غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 42غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 43غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 44غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 45غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 46غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 47غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 48غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...49غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 50غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 51غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 52غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 53غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 54غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 55غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 56غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 57غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 58غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 59غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 60غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 61غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 62غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 63غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 64غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 65غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 66غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 67غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 68غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 69غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 70غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 71غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 72غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 73غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 74غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 75غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 76غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 77غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 78غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 79غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 80غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 81غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 82غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 83غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 84غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...85غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...86غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...87غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 88غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 89غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 90غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 91غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 92غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 93غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 94غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 95غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 96غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 97غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...98غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...99غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 100غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...101غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 102غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 103غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...104غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 105غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 106غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...107غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 108غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 109غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...110غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 111غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 112غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 113غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...114غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 115غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 116غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 117غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 118غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 119غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...120غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 121غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...122غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 123غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 124غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 125غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 126غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 127غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...128غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 129غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 130غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...131غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 132غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 133غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 134غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 135غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 136غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 137غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...138غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...139غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 140غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 141غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 142غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 143غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...144غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 145غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...146غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 147غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...148غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 149غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 150غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 151غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 152غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 153غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 154غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 155غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 156غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 157غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 158غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 159غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 160غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 161غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 162غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 163غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 164غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 165غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 166غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 167غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 168غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...169غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 170غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 171غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...172غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 173غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...174غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...175غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 176غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 177غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 178غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 179غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 180غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 181غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 182غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...183غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 184غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 185غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 186غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 187غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 188غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 189غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 190غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 191غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 192غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 193غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 194غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 195غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 196غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 197غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 198غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...199غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...200غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 201غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 202غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 203غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 204غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 205غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...206غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 207غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...208غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 209غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 210غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...211غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 212غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 213غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...214غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 215غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 216غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 217غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 218غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 219غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 220غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 221غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 222غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...223غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 224غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 225غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 226غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 227غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 228غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 229غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 230غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 231غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 232غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 233غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 234غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 235غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 236غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 237غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...238غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 239غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 240غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 241غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 242غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 243غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 244غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...245غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 246غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 247غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 248غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 249غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 250غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 251غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...252غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 253غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 254غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 255غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 256غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...257غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 258غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 259غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 260غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 261غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 262غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 263غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 264غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...265غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 266غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 267غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 268غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 269غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 270غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 271غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 272غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 273غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 274غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...275غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 276غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 277غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...278غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...279غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...280غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 281غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 282غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 283غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...284غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 285غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 286غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...287غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 288غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 289غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 290غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 291غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 292غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 293غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 294غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 295غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 296غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...297غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 298غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...299غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 300غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...301غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 302غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 303غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 304غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 305غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 306غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...307غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 308غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...309غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...310غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...311غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 312غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 313غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 314غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...315غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 316غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 317غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...318غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 319غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 320غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 321غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 322غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 323غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...324غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 325غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 326غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 327غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 328غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 329غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 330غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 331غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 332غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 333غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...334غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 335غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 336غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...337غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 338غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 339غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...340غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...341غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 342غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 343غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...344غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...345غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 346غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 347غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 348غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...349غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 350غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...351غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 352غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 353غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 354غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 355غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 356غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 357غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 358غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 359غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 360غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 361غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 362غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 363غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ