به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست

730عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست
آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست
جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم
باعث خوشحالی جان غمین من کجاست
ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین
رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست
دور از آن آشوب جان و دل ، دگر صبرم نماند
آفت صبر و دل و آشوب دین من کجاست
محنت و اندوه هجران کشت چون وحشی مرا
مایهٔ عیش دل اندوهگین من کجاست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...2غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 3غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 4غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 5غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 6غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 7غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 8غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 9غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 10غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 11غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...12غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 13غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 14غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 15غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 16غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 17غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 18غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 19غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 20غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 21غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 22غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 23غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 24غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 25غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 26غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 27غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 28غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 29غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 30غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 31غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 32غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 33غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 34غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 35غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 36غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...37غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 38غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 39غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 40غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 41غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...42غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 43غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 44غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 45غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 46غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 47غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 48غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 49غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 50غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...51غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 52غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 53غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 54غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 55غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 56غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 57غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 58غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 59غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 60غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 61غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 62غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 63غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 64غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 65غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 66غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 67غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 68غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 69غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 70غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 71غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 72غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 73غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 74غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 75غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 76غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 77غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 78غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 79غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 80غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 81غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 82غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 83غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 84غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 85غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 86غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...87غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...88غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...89غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 90غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 91غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 92غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 93غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 94غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 95غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 96غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 97غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 98غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 99غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...100غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...101غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 102غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...103غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 104غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 105غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...106غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 107غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 108غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...109غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 110غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 111غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...112غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 113غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 114غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 115غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...116غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 117غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 118غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 119غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 120غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 121غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...122غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 123غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...124غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 125غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 126غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 127غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 128غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 129غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...130غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 131غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 132غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...133غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 134غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 135غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 136غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 137غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 138غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 139غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...140غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...141غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 142غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 143غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 144غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 145غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...146غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 147غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...148غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 149غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...150غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 151غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 152غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 153غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 154غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 155غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 156غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 157غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 158غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 159غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 160غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 161غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 162غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 163غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 164غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 165غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 166غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 167غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 168غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 169غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 170غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...171غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 172غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 173غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...174غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 175غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...176غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...177غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 178غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 179غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 180غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 181غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 182غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 183غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 184غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...185غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 186غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 187غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 188غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 189غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 190غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 191غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 192غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 193غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 194غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 195غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 196غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 197غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 198غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 199غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 200غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...201غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...202غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 203غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 204غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 205غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 206غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 207غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...208غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 209غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...210غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 211غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 212غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...213غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 214غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 215غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...216غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 217غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 218غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 219غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 220غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 221غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 222غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 223غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 224غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...225غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 226غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 227غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 228غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 229غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 230غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 231غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 232غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 233غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 234غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 235غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 236غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 237غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 238غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 239غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...240غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 241غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 242غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 243غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 244غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 245غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 246غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...247غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 248غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 249غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 250غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 251غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 252غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 253غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...254غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 255غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 256غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 257غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 258غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...259غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 260غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 261غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 262غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 263غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 264غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 265غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 266غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...267غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 268غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 269غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 270غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 271غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 272غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 273غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 274غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 275غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 276غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...277غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 278غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 279غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...280غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...281غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...282غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 283غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 284غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 285غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...286غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 287غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 288غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...289غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 290غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 291غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 292غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 293غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 294غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 295غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 296غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 297غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 298غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...299غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 300غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...301غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 302غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...303غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 304غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 305غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 306غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 307غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 308غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...309غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 310غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...311غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...312غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...313غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 314غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 315غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 316غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...317غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 318غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 319غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...320غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 321غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 322غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 323غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 324غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 325غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...326غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 327غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 328غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 329غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 330غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 331غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 332غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 333غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 334غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 335غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...336غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 337غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 338غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...339غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 340غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 341غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...342غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...343غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 344غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 345غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...346غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...347غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 348غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 349غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 350غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...351غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 352غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...353غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 354غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 355غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 356غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 357غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 358غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 359غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 360غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 361غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 362غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 363غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 364غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 365غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ