به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۲۷: پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب

660عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب
گر سبک روحی توانی خیمه زد بر روی آب
خودنمایی کی کند آن کس که واصل شد به دوست
چون نماید مه چو گردد متصل با آفتاب
کی دهد در جلوه گاه دوست عاشق راه غیر
دم مزن از عشق اگر ره می‌دهی بر دیده خواب
نیست بر ذرات یکسان پرتو خورشید فیض
لیک باید جوهر قابل که گردد لعل ناب
وحشی از دریای رحمت گر دهندت رشحه‌ای
گام بر روی هوا آسان زنی همچون سحاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۲۶: دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریه ...2غزل ۲۷: پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون ...3غزل ۲۸: قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب 4غزل ۲۹: شد یار به اغیار دل آزار مصاحب 5غزل ۳۰: گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب 6غزل ۳۱: مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 7غزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 8غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...9غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 10غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 11غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 12غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 13غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 14غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 15غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 16غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 17غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 18غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...19غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 20غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 21غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 22غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 23غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 24غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 25غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 26غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 27غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 28غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 29غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 30غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 31غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 32غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 33غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 34غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 35غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 36غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 37غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 38غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 39غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 40غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 41غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 42غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 43غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...44غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 45غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 46غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 47غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 48غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...49غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 50غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 51غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 52غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 53غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 54غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 55غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 56غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 57غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...58غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 59غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 60غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 61غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 62غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 63غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 64غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 65غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 66غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 67غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 68غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 69غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 70غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 71غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 72غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 73غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 74غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 75غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 76غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 77غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 78غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 79غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 80غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 81غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 82غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 83غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 84غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 85غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 86غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 87غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 88غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 89غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 90غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 91غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 92غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 93غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...94غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...95غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...96غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 97غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 98غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 99غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 100غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 101غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 102غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 103غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 104غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 105غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 106غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...107غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...108غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 109غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...110غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 111غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 112غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...113غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 114غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 115غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...116غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 117غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 118غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...119غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 120غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 121غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 122غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...123غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 124غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 125غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 126غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 127غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 128غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...129غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 130غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...131غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 132غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 133غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 134غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 135غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 136غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...137غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 138غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 139غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...140غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 141غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 142غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 143غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 144غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 145غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 146غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...147غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...148غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 149غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 150غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 151غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 152غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...153غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 154غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...155غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 156غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...157غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 158غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 159غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 160غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 161غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 162غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 163غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 164غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 165غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 166غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 167غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 168غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 169غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 170غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 171غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 172غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 173غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 174غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 175غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 176غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 177غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...178غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 179غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 180غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...181غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 182غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...183غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...184غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 185غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 186غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 187غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 188غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 189غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 190غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 191غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...192غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 193غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 194غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 195غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 196غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 197غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 198غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 199غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 200غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 201غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 202غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 203غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 204غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 205غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 206غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 207غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...208غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...209غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 210غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 211غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 212غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 213غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 214غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...215غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 216غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...217غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 218غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 219غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...220غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 221غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 222غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...223غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 224غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 225غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 226غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 227غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 228غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 229غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 230غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 231غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...232غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 233غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 234غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 235غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 236غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 237غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 238غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 239غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 240غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 241غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 242غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 243غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 244غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 245غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 246غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...247غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 248غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 249غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 250غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 251غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 252غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 253غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...254غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 255غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 256غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 257غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 258غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 259غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 260غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...261غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 262غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 263غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 264غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 265غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...266غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 267غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 268غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 269غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 270غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 271غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 272غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 273غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...274غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 275غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 276غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 277غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 278غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 279غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 280غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 281غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 282غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 283غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...284غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 285غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 286غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...287غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...288غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...289غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 290غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 291غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 292غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...293غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 294غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 295غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...296غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 297غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 298غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 299غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 300غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 301غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 302غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 303غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 304غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 305غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...306غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 307غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...308غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 309غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...310غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 311غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 312غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 313غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 314غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 315غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...316غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 317غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...318غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...319غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...320غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 321غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 322غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 323غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...324غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 325غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 326غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...327غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 328غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 329غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 330غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 331غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 332غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...333غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 334غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 335غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 336غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 337غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 338غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 339غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 340غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 341غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 342غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...343غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 344غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 345غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...346غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 347غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 348غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...349غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...350غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 351غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 352غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...353غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...354غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 355غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 356غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 357غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...358غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 359غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...360غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 361غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 362غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 363غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 364غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 365غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 366غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 367غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 368غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 369غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 370غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 371غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 372غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ