به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۲۸: قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب

840عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب
هم حریفان تو می‌گویند پیش از آفتاب
آگهم از طرح صحبت تا شمار نقل بزم
گر نسازم یک به یک خاطر نشانت بی حساب
مجلسی داری و ساغر می‌کشی تا نیمشب
روز پنداری نمی‌بینیم چشم نیمخواب
باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب
می‌خورد با او کسی حیف از تو و حیف از شراب
وحشی دیوانه‌ام در راستگوییها مثل
خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۲۷: پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون ...2غزل ۲۸: قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب 3غزل ۲۹: شد یار به اغیار دل آزار مصاحب 4غزل ۳۰: گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب 5غزل ۳۱: مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 6غزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 7غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...8غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 9غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 10غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 11غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 12غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 13غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 14غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 15غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 16غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 17غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...18غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 19غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 20غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 21غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 22غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 23غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 24غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 25غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 26غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 27غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 28غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 29غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 30غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 31غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 32غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 33غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 34غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 35غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 36غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 37غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 38غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 39غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 40غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 41غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 42غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...43غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 44غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 45غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 46غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 47غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...48غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 49غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 50غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 51غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 52غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 53غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 54غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 55غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 56غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...57غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 58غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 59غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 60غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 61غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 62غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 63غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 64غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 65غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 66غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 67غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 68غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 69غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 70غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 71غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 72غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 73غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 74غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 75غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 76غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 77غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 78غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 79غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 80غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 81غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 82غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 83غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 84غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 85غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 86غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 87غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 88غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 89غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 90غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 91غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 92غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...93غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...94غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...95غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 96غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 97غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 98غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 99غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 100غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 101غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 102غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 103غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 104غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 105غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...106غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...107غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 108غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...109غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 110غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 111غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...112غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 113غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 114غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...115غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 116غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 117غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...118غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 119غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 120غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 121غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...122غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 123غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 124غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 125غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 126غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 127غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...128غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 129غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...130غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 131غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 132غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 133غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 134غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 135غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...136غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 137غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 138غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...139غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 140غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 141غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 142غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 143غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 144غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 145غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...146غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...147غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 148غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 149غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 150غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 151غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...152غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 153غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...154غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 155غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...156غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 157غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 158غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 159غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 160غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 161غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 162غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 163غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 164غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 165غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 166غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 167غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 168غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 169غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 170غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 171غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 172غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 173غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 174غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 175غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 176غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...177غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 178غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 179غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...180غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 181غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...182غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...183غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 184غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 185غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 186غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 187غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 188غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 189غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 190غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...191غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 192غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 193غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 194غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 195غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 196غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 197غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 198غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 199غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 200غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 201غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 202غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 203غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 204غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 205غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 206غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...207غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...208غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 209غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 210غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 211غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 212غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 213غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...214غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 215غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...216غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 217غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 218غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...219غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 220غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 221غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...222غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 223غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 224غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 225غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 226غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 227غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 228غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 229غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 230غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...231غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 232غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 233غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 234غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 235غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 236غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 237غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 238غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 239غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 240غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 241غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 242غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 243غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 244غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 245غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...246غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 247غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 248غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 249غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 250غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 251غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 252غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...253غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 254غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 255غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 256غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 257غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 258غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 259غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...260غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 261غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 262غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 263غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 264غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...265غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 266غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 267غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 268غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 269غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 270غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 271غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 272غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...273غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 274غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 275غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 276غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 277غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 278غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 279غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 280غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 281غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 282غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...283غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 284غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 285غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...286غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...287غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...288غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 289غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 290غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 291غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...292غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 293غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 294غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...295غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 296غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 297غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 298غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 299غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 300غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 301غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 302غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 303غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 304غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...305غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 306غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...307غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 308غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...309غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 310غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 311غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 312غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 313غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 314غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...315غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 316غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...317غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...318غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...319غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 320غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 321غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 322غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...323غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 324غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 325غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...326غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 327غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 328غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 329غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 330غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 331غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...332غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 333غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 334غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 335غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 336غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 337غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 338غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 339غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 340غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 341غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...342غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 343غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 344غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...345غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 346غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 347غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...348غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...349غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 350غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 351غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...352غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...353غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 354غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 355غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 356غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...357غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 358غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...359غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 360غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 361غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 362غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 363غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 364غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 365غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 366غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 367غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 368غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 369غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 370غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 371غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ