به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۲۹: شد یار به اغیار دل آزار مصاحب

660عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

شد یار به اغیار دل آزار مصاحب
دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب
رنگین شدن بزم من از یار محال است
زین گونه که گردیده به اغیار مصاحب
من رند گدا پیشه و او پادشه حسن
با همچو منی کی شود از عار مصاحب
یکباره چرا قطع نظر می‌کنی از ما
بودیم نه آخر به تو یکبار مصاحب
وحشی شده دمساز سگان سرکویت
گردیده به یاران وفادار مصاحب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۲۸: قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب 2غزل ۲۹: شد یار به اغیار دل آزار مصاحب 3غزل ۳۰: گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب 4غزل ۳۱: مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 5غزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 6غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...7غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 8غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 9غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 10غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 11غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 12غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 13غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 14غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 15غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 16غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...17غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 18غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 19غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 20غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 21غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 22غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 23غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 24غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 25غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 26غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 27غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 28غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 29غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 30غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 31غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 32غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 33غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 34غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 35غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 36غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 37غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 38غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 39غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 40غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 41غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...42غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 43غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 44غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 45غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 46غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...47غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 48غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 49غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 50غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 51غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 52غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 53غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 54غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 55غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...56غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 57غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 58غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 59غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 60غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 61غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 62غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 63غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 64غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 65غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 66غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 67غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 68غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 69غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 70غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 71غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 72غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 73غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 74غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 75غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 76غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 77غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 78غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 79غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 80غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 81غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 82غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 83غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 84غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 85غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 86غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 87غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 88غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 89غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 90غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 91غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...92غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...93غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...94غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 95غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 96غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 97غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 98غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 99غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 100غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 101غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 102غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 103غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 104غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...105غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...106غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 107غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...108غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 109غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 110غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...111غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 112غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 113غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...114غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 115غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 116غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...117غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 118غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 119غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 120غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...121غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 122غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 123غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 124غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 125غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 126غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...127غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 128غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...129غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 130غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 131غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 132غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 133غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 134غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...135غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 136غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 137غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...138غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 139غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 140غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 141غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 142غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 143غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 144غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...145غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...146غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 147غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 148غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 149غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 150غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...151غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 152غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...153غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 154غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...155غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 156غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 157غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 158غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 159غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 160غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 161غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 162غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 163غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 164غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 165غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 166غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 167غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 168غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 169غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 170غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 171غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 172غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 173غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 174غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 175غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...176غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 177غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 178غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...179غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 180غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...181غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...182غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 183غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 184غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 185غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 186غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 187غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 188غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 189غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...190غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 191غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 192غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 193غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 194غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 195غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 196غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 197غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 198غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 199غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 200غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 201غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 202غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 203غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 204غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 205غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...206غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...207غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 208غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 209غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 210غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 211غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 212غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...213غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 214غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...215غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 216غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 217غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...218غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 219غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 220غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...221غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 222غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 223غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 224غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 225غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 226غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 227غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 228غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 229غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...230غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 231غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 232غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 233غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 234غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 235غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 236غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 237غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 238غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 239غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 240غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 241غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 242غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 243غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 244غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...245غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 246غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 247غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 248غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 249غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 250غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 251غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...252غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 253غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 254غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 255غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 256غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 257غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 258غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...259غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 260غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 261غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 262غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 263غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...264غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 265غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 266غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 267غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 268غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 269غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 270غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 271غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...272غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 273غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 274غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 275غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 276غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 277غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 278غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 279غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 280غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 281غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...282غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 283غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 284غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...285غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...286غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...287غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 288غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 289غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 290غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...291غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 292غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 293غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...294غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 295غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 296غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 297غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 298غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 299غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 300غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 301غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 302غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 303غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...304غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 305غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...306غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 307غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...308غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 309غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 310غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 311غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 312غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 313غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...314غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 315غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...316غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...317غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...318غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 319غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 320غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 321غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...322غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 323غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 324غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...325غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 326غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 327غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 328غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 329غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 330غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...331غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 332غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 333غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 334غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 335غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 336غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 337غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 338غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 339غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 340غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...341غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 342غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 343غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...344غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 345غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 346غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...347غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...348غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 349غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 350غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...351غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...352غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 353غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 354غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 355غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...356غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 357غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...358غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 359غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 360غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 361غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 362غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 363غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 364غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 365غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 366غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 367غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 368غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 369غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 370غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ