به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

وحشی باقفی

وحشی باقفیغزل هاغزل ۳۰: گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب

740عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب
چو شیدایی ببیند هیچ یاد ما کند یا رب
گرفتم کان مسافر نامه سوی من روان سازد
چسان قاصد من گمنام را پیدا کند یا رب
به آه و نالهٔ شبها اسیرم کرد و فارغ شد
چرا با تیره روز خود کسی اینها کند یا رب
به بازار جنون افتاد وحشی بی سر زلفش
بد افتادست کارش، ترک این سودا کند یا رب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1غزل ۲۹: شد یار به اغیار دل آزار مصاحب 2غزل ۳۰: گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب 3غزل ۳۱: مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب 4غزل ۳۲: ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب 5غزل ۳۳: کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سا ...6غزل ۳۴: این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست 7غزل ۳۵: یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست 8غزل ۳۶: لطف پنهانی او در حق من بسیار است 9غزل ۳۷: در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است 10غزل ۳۸: بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است 11غزل ۳۹: تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است 12غزل ۴۰: خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است 13غزل ۴۱: عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است 14غزل ۴۲: طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است 15غزل ۴۳: خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان م ...16غزل ۴۴: امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست 17غزل ۴۵: یار ما بی رحم یاری بوده است 18غزل ۴۶: ابر است و اعتدال هوای خزانی است 19غزل ۴۷: در دل همان محبت پیشینه باقی است 20غزل ۴۸: ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست 21غزل ۴۹: به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست 22غزل ۵۰: گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست 23غزل ۵۱: بهر دلم که درد کش و داغدار تست 24غزل ۵۲: وداع جان و تنم استماع رفتن تست 25غزل ۵۳: بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست 26غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست 27غزل ۵۵: بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست 28غزل ۵۶: از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست 29غزل ۵۷: هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست 30غزل ۵۸: بازم زبان شکر به جنبش درآمدست 31غزل ۵۹: خوش صید غافلی به سر تیر آمدست 32غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست 33غزل ۶۱: از تو همین تواضع عامی مرا بس است 34غزل ۶۲: آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست 35غزل ۶۳: خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست 36غزل ۶۴: آنکس که مرا از نظر انداخته اینست 37غزل ۶۵: ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست 38غزل ۶۶: مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست 39غزل ۶۷: یارب مه مسافر من همزبان کیست 40غزل ۶۸: بسته بر فتراک و می‌پرسد که صیاد تو کی ...41غزل ۶۹: ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست 42غزل ۷۰: تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست 43غزل ۷۱: مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست 44غزل ۷۲: ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست 45غزل ۷۳: همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چی ...46غزل ۷۴: کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست 47غزل ۷۵: قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست 48غزل ۷۶: باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست 49غزل ۷۷: زهر در چشم و چین بر ابرو چیست 50غزل ۷۸: خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست 51غزل ۷۹: مست آمدی که موجب چندین ملال چیست 52غزل ۸۰: وصلم میسر است ولی بر مراد نیست 53غزل ۸۱: سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست 54غزل ۸۲: کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیس ...55غزل ۸۳: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست 56غزل ۸۴: وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 57غزل ۸۵: جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست 58غزل ۸۶: یک التفات ز فرماندهان نازم نیست 59غزل ۸۷: چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست 60غزل ۸۸: طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست 61غزل ۸۹: تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست 62غزل ۹۰: عاشق یکرنگ را یار وفادار هست 63غزل ۹۱: پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست 64غزل ۹۲: می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست 65غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست 66غزل ۹۴: قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست 67غزل ۹۵: می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست 68غزل ۹۶: شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست 69غزل ۹۷: تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست 70غزل ۹۸: اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست 71غزل ۹۹: از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت 72غزل ۱۰۰: از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت 73غزل ۱۰۱: رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت 74غزل ۱۰۲: ز پیش دیده تا جانان من رفت 75غزل ۱۰۳: به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت 76غزل ۱۰۴: گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت 77غزل ۱۰۵: ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت 78غزل ۱۰۶: گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت 79غزل ۱۰۷: تو منکری ولیک ، به من مهربانیت 80غزل ۱۰۸: نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت 81غزل ۱۰۹: هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد 82غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد 83غزل ۱۱۱: تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد 84غزل ۱۱۲: خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد 85غزل ۱۱۳: عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد 86غزل ۱۱۴: باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد 87غزل ۱۱۵: غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد 88غزل ۱۱۶: شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد 89غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد 90غزل ۱۱۸: دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر ...91غزل ۱۱۹: به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دار ...92غزل ۱۲۰: به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دا ...93غزل ۱۲۱: چشم او قصد عقل و دین دارد 94غزل ۱۲۲: جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد 95غزل ۱۲۳: کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد 96غزل ۱۲۴: خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد 97غزل ۱۲۵: کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد 98غزل ۱۲۶: چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد 99غزل ۱۲۷: دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد 100غزل ۱۲۸: تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد 101غزل ۱۲۹: هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد 102غزل ۱۳۰: هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد 103غزل ۱۳۱: مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم ...104غزل ۱۳۲: ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم ...105غزل ۱۳۳: اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد 106غزل ۱۳۴: خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین ...107غزل ۱۳۵: گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد 108غزل ۱۳۶: به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد 109غزل ۱۳۷: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بو ...110غزل ۱۳۸: امروز ناز را به نیازم نظر نبود 111غزل ۱۳۹: چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود 112غزل ۱۴۰: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، ن ...113غزل ۱۴۱: مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود 114غزل ۱۴۲: آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود 115غزل ۱۴۳: بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بو ...116غزل ۱۴۴: آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود 117غزل ۱۴۵: دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود 118غزل ۱۴۶: با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود 119غزل ۱۴۷: چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه ...120غزل ۱۴۸: چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود 121غزل ۱۴۹: دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود 122غزل ۱۵۰: زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود 123غزل ۱۵۱: هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود 124غزل ۱۵۲: یک ره سال کن گنه بی‌گناه خود 125غزل ۱۵۳: مرا وصلی نمی‌باید من و هجر و ملال خو ...126غزل ۱۵۴: نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد 127غزل ۱۵۵: ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرز ...128غزل ۱۵۶: بتان که اهل تعلق به قید شان بندند 129غزل ۱۵۷: لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید 130غزل ۱۵۸: خرم دل آن کس که ز بستان تو آید 131غزل ۱۵۹: نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند 132غزل ۱۶۰: گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید 133غزل ۱۶۱: گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌ش ...134غزل ۱۶۲: شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود 135غزل ۱۶۳: شکل مستانه و انکار شرابش نگرید 136غزل ۱۶۴: این دل که دوستی به تو خون خواره می‌ک ...137غزل ۱۶۵: گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند 138غزل ۱۶۶: المنةلله که شب هجر سر آمد 139غزل ۱۶۷: یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد 140غزل ۱۶۸: آنکس که دامن از پی کین تو بر زند 141غزل ۱۶۹: بازم غم بیهوده به همخانگی آمد 142غزل ۱۷۰: ملک دل را سپه ناز به یغما آمد 143غزل ۱۷۱: اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کن ...144غزل ۱۷۲: خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من ...145غزل ۱۷۳: در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد 146غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید 147غزل ۱۷۵: هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد 148غزل ۱۷۶: غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد 149غزل ۱۷۷: کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای با ...150غزل ۱۷۸: باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند 151غزل ۱۷۹: عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته ...152غزل ۱۸۰: پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد 153غزل ۱۸۱: کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن ...154غزل ۱۸۲: کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد 155غزل ۱۸۳: پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد 156غزل ۱۸۴: غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد 157غزل ۱۸۵: در آن دیار که هجران بود حیات نباشد 158غزل ۱۸۶: هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد 159غزل ۱۸۷: آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند 160غزل ۱۸۸: هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند 161غزل ۱۸۹: ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد 162غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد 163غزل ۱۹۱: سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد 164غزل ۱۹۲: می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند 165غزل ۱۹۳: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد 166غزل ۱۹۴: آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد 167غزل ۱۹۵: دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند 168غزل ۱۹۶: کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند 169غزل ۱۹۷: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 170غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید 171غزل ۱۹۹: ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید 172غزل ۲۰۰: سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید 173غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد 174غزل ۲۰۲: چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اند ...175غزل ۲۰۳: در راسته ناز فروشان که بتانند 176غزل ۲۰۴: ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد 177غزل ۲۰۵: خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان ...178غزل ۲۰۶: عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد 179غزل ۲۰۷: درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گ ...180غزل ۲۰۸: دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خ ...181غزل ۲۰۹: جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد 182غزل ۲۱۰: آه شراره بارم کان از درون برآمد 183غزل ۲۱۱: کی اهل دل به کام خود از دوستان برند 184غزل ۲۱۲: ز عشق من به تو اغیار بدگمان شده‌اند 185غزل ۲۱۳: یاران خدای را به سوی او گذر کنید 186غزل ۲۱۴: سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید 187غزل ۲۱۵: روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید 188غزل ۲۱۶: تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندار ...189غزل ۲۱۷: به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند 190غزل ۲۱۸: چرا ستمگر من با کسی جفا نکند 191غزل ۲۱۹: پرسیدن حال دل ریشم بگذارید 192غزل ۲۲۰: آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید 193غزل ۲۲۱: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید 194غزل ۲۲۲: روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر 195غزل ۲۲۳: دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر 196غزل ۲۲۴: آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر 197غزل ۲۲۵: گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار 198غزل ۲۲۶: جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر 199غزل ۲۲۷: عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور 200غزل ۲۲۸: شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز 201غزل ۲۲۹: مست آن ترک به کاشانه من بود امروز 202غزل ۲۳۰: دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز 203غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز 204غزل ۲۳۲: وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من ه ...205غزل ۲۳۳: گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنو ...206غزل ۲۳۴: هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز 207غزل ۲۳۵: شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس 208غزل ۲۳۶: مغرور کسی به که درت جا نکند کس 209غزل ۲۳۷: ای دل به بند دوری او جاودانه باش 210غزل ۲۳۸: عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش 211غزل ۲۳۹: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور با ...212غزل ۲۴۰: ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش 213غزل ۲۴۱: روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خو ...214غزل ۲۴۲: کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش 215غزل ۲۴۳: در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش 216غزل ۲۴۴: بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خو ...217غزل ۲۴۵: ما در مقام صبر فشردیم گام خویش 218غزل ۲۴۶: تو و هر روز و بزم عشرت خویش 219غزل ۲۴۷: ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک ...220غزل ۲۴۸: الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش 221غزل ۲۴۹: مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش 222غزل ۲۵۰: کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش 223غزل ۲۵۱: با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش 224غزل ۲۵۲: بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش 225غزل ۲۵۳: بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش 226غزل ۲۵۴: نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص 227غزل ۲۵۵: تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط 228غزل ۲۵۶: بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه ح ...229غزل ۲۵۷: قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ 230غزل ۲۵۸: به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ 231غزل ۲۵۹: شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف 232غزل ۲۶۰: مستغنی است از همه عالم گدای عشق 233غزل ۲۶۱: مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ 234غزل ۲۶۲: تو زمن پرس قدر روز وصال 235غزل ۲۶۳: کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم 236غزل ۲۶۴: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم 237غزل ۲۶۵: تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم 238غزل ۲۶۶: برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام 239غزل ۲۶۷: هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم 240غزل ۲۶۸: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام 241غزل ۲۶۹: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم 242غزل ۲۷۰: عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم 243غزل ۲۷۱: من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می ...244غزل ۲۷۲: نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم 245غزل ۲۷۳: به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم 246غزل ۲۷۴: شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم 247غزل ۲۷۵: این بس که تماشایی بستان تو باشم 248غزل ۲۷۶: بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم 249غزل ۲۷۷: دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم 250غزل ۲۷۸: مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار ...251غزل ۲۷۹: آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم 252غزل ۲۸۰: می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم 253غزل ۲۸۱: ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم 254غزل ۲۸۲: ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم 255غزل ۲۸۳: مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم 256غزل ۲۸۴: نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم 257غزل ۲۸۵: چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گر ...258غزل ۲۸۶: در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم 259غزل ۲۸۷: دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم 260غزل ۲۸۸: ز کوی آن پری دیوانه رفتم 261غزل ۲۸۹: خوشست آن مه به اغیار آزمودم 262غزل ۲۹۰: از آن تر شد به خون دیده دامانی که دا ...263غزل ۲۹۱: انجام حسن او شد پایان عشق من هم 264غزل ۲۹۲: دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم 265غزل ۲۹۳: از تندی خوی تو گهی یاد نکردم 266غزل ۲۹۴: ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم 267غزل ۲۹۵: همخواب رقیبانی و من تاب ندارم 268غزل ۲۹۶: منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 269غزل ۲۹۷: چون طفل اشک پرده در راز نیستم 270غزل ۲۹۸: در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دی ...271غزل ۲۹۹: دلی و طاقت سد آه آتشین دارم 272غزل ۳۰۰: در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم 273غزل ۳۰۱: از بهر چه در مجلس جانانه نباشم 274غزل ۳۰۲: جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم 275غزل ۳۰۳: برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم 276غزل ۳۰۴: مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام 277غزل ۳۰۵: صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم 278غزل ۳۰۶: کی بود کز تو جان فکاری نداشتم 279غزل ۳۰۷: آتش به جگر زان رخ افروخته دارم 280غزل ۳۰۸: چها با جان خود دور از رخ جانان خود ک ...281غزل ۳۰۹: دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم 282غزل ۳۱۰: جانا چه واقعست بگو تا چه کرده‌ایم 283غزل ۳۱۱: من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌ک ...284غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای ا ...285غزل ۳۱۳: سد دشنه بر دل می‌خورم و ز خویش پنهان ...286غزل ۳۱۴: آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم 287غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم 288غزل ۳۱۶: ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم 289غزل ۳۱۷: به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز ...290غزل ۳۱۸: دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم 291غزل ۳۱۹: یک همدم و همنفس ندارم 292غزل ۳۲۰: چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا ر ...293غزل ۳۲۱: در بزم وصل اگر چه همین در میان منم 294غزل ۳۲۲: به دل دیرین بنایی بود کندم 295غزل ۳۲۳: به استغنات میرم سرو استغنا بلند من 296غزل ۳۲۴: آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن 297غزل ۳۲۵: هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران 298غزل ۳۲۶: من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن 299غزل ۳۲۷: ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن 300غزل ۳۲۸: مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن 301غزل ۳۲۹: رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من 302غزل ۳۳۰: مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن ...303غزل ۳۳۱: اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن 304غزل ۳۳۲: شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنا ...305غزل ۳۳۳: تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من 306غزل ۳۳۴: چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم ...307غزل ۳۳۵: پیش تو بسی از همه کس خوارترم من 308غزل ۳۳۶: آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان 309غزل ۳۳۷: ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن 310غزل ۳۳۸: نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان 311غزل ۳۳۹: فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن 312غزل ۳۴۰: ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما ...313غزل ۳۴۱: زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من 314غزل ۳۴۲: به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی ...315غزل ۳۴۳: گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می ...316غزل ۳۴۴: می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیس ...317غزل ۳۴۵: ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن 318غزل ۳۴۶: ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن 319غزل ۳۴۷: تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو 320غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه ش ...321غزل ۳۴۹: آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو 322غزل ۳۵۰: یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو 323غزل ۳۵۱: ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای ت ...324غزل ۳۵۲: گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او 325غزل ۳۵۳: میان مردمانم خوار کردی عزت من کو 326غزل ۳۵۴: دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو 327غزل ۳۵۵: شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او 328غزل ۳۵۶: سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو 329غزل ۳۵۷: می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به ا ...330غزل ۳۵۸: منفعل دل خودم چند کشد جفای تو 331غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او 332غزل ۳۶۰: با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو 333غزل ۳۶۱: تند سویم به غضب دید که برخیز و برو 334غزل ۳۶۲: خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده 335غزل ۳۶۳: گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله 336غزل ۳۶۴: هجر خدایا بس است زود وصالی بده 337غزل ۳۶۵: صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده 338غزل ۳۶۶: لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه 339غزل ۳۶۷: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مان ...340غزل ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه 341غزل ۳۶۹: بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه 342غزل ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهرب ...343غزل ۳۷۱: قلب سپه ماست به یک حمله شکسته 344غزل ۳۷۲: آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه 345غزل ۳۷۳: سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ا ...346غزل ۳۷۴: شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کر ...347غزل ۳۷۵: خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای 348غزل ۳۷۶: مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای 349غزل ۳۷۷: سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خو ...350غزل ۳۷۸: من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کر ...351غزل ۳۷۹: چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری 352غزل ۳۸۰: جایی روم که جنس وفا را خرد کسی 353غزل ۳۸۱: چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی 354غزل ۳۸۲: چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگ ...355غزل ۳۸۳: گر طی کنم طریق ادب را چه می‌کنی 356غزل ۳۸۴: چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌د ...357غزل ۳۸۵: چه دیدی ای که هرگز بد نبینی 358غزل ۳۸۶: آتشی در جان ما افروختی 359غزل ۳۸۷: من و از دور تماشای گلستان کسی 360غزل ۳۸۸: ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی 361غزل ۳۸۹: مرا زد راه عشق خردسالی 362غزل ۳۹۰: خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی 363غزل ۳۹۱: کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی 364غزل ۳۹۲: چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی 365غزل ۳۹۳: ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری 366غزل ۳۹۴: از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی 367غزل ۳۹۵: بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی 368غزل ۳۹۶: ای آنکه عرض حال من زار کرده‌ای 369غزل ۳۹۷: ای مرغ سحر حسرت بستان که داری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ